SQLite format 3@  W4OtablegilgilCREATE TABLE gil (cat_id INTEGER)7QtablegvergverCREATE TABLE gver (curver INTEGER)UtablefavfavCREATE TABLE fav (poem_id INTEGER, verse_id INTEGER, pos INTEGER)mtableverseverseCREATE TABLE [verse] ([poem_id] INTEGER NULL,[vorder] INTEGER NULL,[position] INTEGER NULL,[text] TEXT NULL)tablepoetpoetCREATE TABLE [poet] ([id] INTEGER PRIMARY KEY NOT NULL,[name] NVARCHAR(20) NULL,[cat_id] INTEGER NULL NULL, [description] TEXT)wQtablepoempoemCREATE TABLE poem (id INTEGER PRIMARY KEY, cat_id INTEGER, title NVARCHAR(255), url NVARCHAR(255))1ItablecatcatCREATE TABLE [cat] ([id] INTEGER PRIMARY KEY NOT NULL,[poet_id] INTEGER NULL,[text] NVARCHAR(100) NULL,[parent_id] INTEGER NULL,[url] NVARCHAR(255)  ppM ضدL آن هاK! اقلیت+JM گریه های امپراتورI/ فاضل نظریxjH2vO iUG خطاF آرزوE! خاطرهD شهر 2$CE مکاشفه در آیینهB3 در اقیانوس"AA غریب در پیراهن)@O پاییز های بی چمدان!?? امیدواری بزرگ>/ دیوانه ها= شاعر<% دیواره;% ابریشم#:C از سر بی حوصلگی9 ماه8 شهر 17 نامه65 شعری در خاک5' سیب سرخ"4A فواره های فرود3 انار25 از حافظه آب1+ بوته زار0 خط ها/9 در برزخ بهشت.- خداحافظی!-? می پندارم ماه!',K به سوی ساحلی دیگر+ آهو*! نLEK"+ jG q/;فاضل نظریفاضل نظری (متولد ۱۳۵۸، خمین) شاعر ایرانی‌ست. آثار او توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده‌است. (ابوالفضل) فاضل نظری سال ۵۸ در شysmga[UOIC=71+% }wqke_YSMGA;5/)# {uoic]WQKE?93-'!ه تyl^RE9+xj~]}P|D{7z)ywvustgsZrNqAp3o&nm lkrjeiYhKg<f/e#dcbtaf`[_M^?]1\$[Z Y|XoWbVVUJT<S/R!QPOyNlM`JTIFH9G,FEDCtBgA[@N?@>4='<; :u9g8Z7M6?524%32 1~0q/e.X-K,?*3)&(' &~%r$e#X"J!< /!xk]PC6*vj\N@ 3 ' `ر خمین واقع در استان مرکزی متولد شد. تحصیلات اولیه خود را در شهر خمین و خوانسار گذرانده‌است. برای ادامه تحصیل در رشته های معارف اسلامی و مدیریت در دانشگاه امام صادق به تهران آمد. تحصیل در مقطع دکترای رشته مدیریت صنعتی، دبیری علمی جشنواره بین‌المللی شعر فجر و عضویت در شورای ادبیات انقلاب فرهنگستان زبان و ادب شاید مهمترین عناوین ادبی و علمی او است. تا کنون از این شاعر، سه مجموعه شعر «گریه‌های امپراطور» ، «اقلیت» و «آن‌ها» توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده که هر کدام از این مجموعه‌ها به دلیل استقبال چندین بار تجدید چاپ شده‌اند. مجموعه‌های شعری او توسط انتشارات سوره مهر در یک بسته‌بندی مجزا تحت عنوان «سه‌گانه شعری فاضل نظری» ارائه شده‌است. نظری علاوه بر ریاست حوزه هنری استان تهران، عضو شورای عالی شعر مرکز موسیقی و سرود نیز هست و در دانشگاه نیز تدریس می‌کند. إز او به عنوان شاعر جریان ساز در دهه هشتاد تجلیل به عمل آمده است و برخی آثار او در کشورهای فارسی زبان منتشر شده است. گزیده اشعار به همراه شانزده شعر جدید و مقدمه ای در باره غزل به قلم اوست که در انتشارات مروارید منتشر شده است. آخرین اثر وی تحت عنوان «ضد» که حاوی 51 غزل می باشد توسط انتشارات سوره (وابسته به حوزه هنری) انشتار یافته است. ابوالفضل فتحی آزاد | afasoft.ir U[=jH2vO iUG خطاF آرزوE! خاطرهD شهر 2$CE مکاشفه در آیینهB3 در اقیانوس"AA غریب در پیراهن)@O پاییز های بی چمدان!?? امیدواری بزرگ>/ دیوانه ها= شاعر<% دیواره;% ابریشم#:C از سر بی حوصلگی9 ماه8 شهر 17 نامه65 شعری در خاک5' سیب سرخ"4A فواره های فرود3 انار25 از حافظه آب1+ بوته زار0 خط ها/9 در برزخ بهشت.- خداحافظی!-? می پندارم ماه!',K به سوی ساحلی دیگر+ آهو*! نگران); بیم فروریختن #YkL{cM4]C/oYj دنیاi رسواh' بی نیازg خلوت(fM گریه های امپراتورe! تقدیرd' نا امیدc! پروازb حلهa% شهریور`5 چشم او روشن_ راز^% شوکران] بی من\ سفر[! خاطرهZ هبوطY توبهX! یهوداW# دل تنگV خوابU! قناعتT+ پری خانهS7 فراموش خانهR) سرگردانQ سلوکP عشقO) توضیحات)NO شاخه گلی برای مزارM/ دل نباختهL خیالK! نیرنگJ آینه%IG دنیا عوض شده است H= مسئله پاک شده Xn)Rn*XE %< یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریاE  %< اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرمB  %< در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرمB  }%< و سکوت تو جواب همه ی مسئله هاست.K  %< باز می پرسمتَت از مسئله ی دوری و عشقG %< مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست!L%< بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است...G %< «بال» وقتی قفس پَر زدن چلچله هاست@y%< آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟J %< در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاستC%< مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبE %< آه! بی تاب شدن عادت کم حوصله هاستI  %< بی قرار تو ام و در دل تنگم گِله هاست gx3d CgC %< هر روز سیبی سرخ می افتاد در جوییJ %< شاید از آن پس بود که با حسرت از دستمI %< در سینه ام پَر می زند شب ها پرستوییG%< شاید از آن پس بود که احساس می کردمG %< شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادوییI  %< پیشانی ام را بوسه زد در خواب هندوییB }%< بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم...=s%< خاموش مکن، آتش افروخته ام را@ y%< من ساخته از خاک کویرم که بمیرمL%< این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است.C %< یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم...E%< یا چشم بپوش از من و از خویش برانم? w%< افتادم و باید بپذیرم که بمیرم 6fFp%6S'%< من از روزی که دل بستم به چشمان تو می دیدمI& %< مگر آسان نماید مشکلم را مشکلی دیگرM% %< به دریا می زنم! شاید به سوی ساحلی دیگرI$ %< من مایه ی رنج تو هستم، راست می گوییC#%< آیینه خیلی هم نباید راستگو باشدG" %< اکنون ز من با بی وفایی دست می شوییF!%< اکنون ز تو با ناامیدی چشم می پوشمB  }%< بیچاره تر شیری که صید چشم آهوییJ %< بیچاره آهویی که صید پنجه ی شیری استE %< در دست آن دیوانه می افتاد چاقوییG%< نام تو را می کَند روی میزها هر وقتL %< از شانه ام هر روز می چیده است شب بوییJ %< از کودکی دیوانه بودم، مادرم می گفت: bZ j2bF3%< سنگ در برکه می اندازم و می پندارمC2 %< کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد؟A1 }%< به نسیمی همه ی راه به هم می ریزدK0 %< مگر بیدار سازد غافلی را، غافلی دیگرN/%< به دنبال کسی جامانده از پرواز می گردمM. %< من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر...J- %< طوافم لحظه ی دیدار چشمان تو باطل شدP, %< مرا می ساختند ای کاش، از آب و گِلی دیگرN+%< من از آغاز در خاکم نَمی از عشق می بینمL* %< به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگرX)'%< به هر کس دل ببندم بعد از این خود نیز می دانمJ( %< که چشمان تو می افتند دنبال دلی دیگر Wl%Hw4WJ@ %< هیچ کس! هیچ کس اینجا به تو مانند نشدG?%< با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهرF> %< هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند، نشدA={%< لب تو میوه ی ممنوع، ولی لب هایمG< %< که تو رفتی و دلم ثانیه ایی بند نشد>; w%< به خداحافظی تلخ تو سوگند، نشدF: %< گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزدA9{%< آه! یک روز همین آه تو را می گیردH8 %< دل به یک لحظه ی کوتاه به هم می ریزدN7%< آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده استE6 %< گاه می ماند و ناگاه به هم می ریزدI5 %< عشق بر شانه ی هم چیدن چندین سنگ استG4 %< با همین سنگ زدن، ماه به هم می ریزد Bu0g"RB?N w%< در برزخ و بهشت و جهنم زیادی امAM{%< جان مرا مگیر خدایا که بعدِ مرگ GL %< تا می رسم به سینه همان دم زیادی امAK{%< همچون نفس غریب ترین آمدن مراستFJ %< موجم؛ به هر طرف که بیایم زیادی امAI{%< با شور و شوق می رسم و طرد می شومCH %< بارم که روی شانه ی عالم زیادی امCG%< بیهوده نیست روی زمینم نهاده اندGF %< چون زهر هر چه باشم اگر کم زیادی ام?E y%< در چشم آفتاب، چو شبنم زیادی ام=D s%< عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!CC%< خواستند از تو بگویند شبی شاعرهاEB %< جانشین تو در این سینه خداوند نشدBA}%< هر کسی در دل من جای خودش را دارد \u=}>n#\A\ {%< بگذار در جدا شدن از یار جان دهمA[ }%< تا ذره ای ز درد خودم را نشان دهم?Z w%< با عشق ممکن است تمام محال ها...IY %< خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد>X u%< خطی به روی دفتر خط ها و خال هاJW %< از خود کشید دست و به خود نیز خط کشیدBV }%< قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها=Us%< خطی دگر کشید به قانون خویشتن=T s%< خطی دگر به قاعده ها و مثال هاmu%< کی به انداختن سنگ پیاپی در آبJl %< هر که از دست تو یک قطره میِ ناب گرفت:km%< نتوانست فراموش کند مستی را MXDk!MB %< با هر بهانه و هوسی عاشقت شده استH %< همین که از قفست پر زدم، زمین خوردمA{%< قفس گشودی ام و «اختیار» بخشیدیG %< من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم!C%< ز من مخواه کنون با یقین کنم توبهH~ %< که تیر وسوسه از یارِ در کمین خوردمH}%< مرا نه دشمن شیطانی ام به خاک افکندC| %< فرود آب ندیدم! فریب از این خوردم>{u%< فقط به خیزش فواره ها نظر کردمGz %< که هر چه بود ز مارِ در آستین خوردمDy %< چه جای شِکوه اگر زخم آتشین خوردمWx %%< به حلق آویز، داری را که از دست تو خواهد رفتMw%< به مرگی آسمانی فکر کن! محکم قدم بردار .w*WFy.H%< به این نتیجه رسیدم که سجده کردن منE %< درخت می شوم و شوق برگ و بارم نیست=s%< نهال بودم و در حسرت بهار! ولیB }%< جهنمی شده ام، هیچ کس کنارم نیست?  y%< مپرس حال مرا! روزگار یارم نیستF  %< فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است= s%< آیینه ای و آه که هرگز برای توC  %< کز پشت میله ی قفسی عاشقت شده استB }%< پَر می کشی و وای به حال پرنده ایG %< یک شهر تا به من برسی عاشقت شده استA{%< ای سیب سرخ غلت زنان در مسیر رودJ %< گیرم که برکه ای، نفسی عاشقت شده است=s%< چیزی ز ماه بودن تو کم نمی شودF %< فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شده است JlBj"JI %< تو «پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزی@y%< درخت، فصل خزان هم درخت می ماندF %< که برگ ریخته بر شاخه ها بیاویزی...E%< خزان کجا، تو کجا تک درخت من! بایدG %< بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزیE%< هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!C %< نبینم ات که غریبانه اشک می ریزی!? y%< اگر چه شمعی و از سوختن نپرهیزیJ %< بِرویَد آن گل سرخی که بر مزارم نیستG%< شبی به لطف بیا بر مزار من، شاید ــN %< که هر چه هست ندارم! که هر چه دارم نیست.H%< مرا ز عشق مگویید، عشق گمشده ای استF %<  به جز مبارزه با آفریدگارم نیست... Th ;UTT* %< دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پُر شده استP)%< بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اندT( %< چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پُر شده استH'%< چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنمP& %< از توقف ها و رفتن های یکسان پُر شده استE%%< زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ایM$ %< آسمانا! کاسه ی صبر درختان پُر شده استP# %< شاهرگ های زمین از داغ باران پُر شده است?" w%< وگرنه از دگران کم نداشتی چیزیE!%< خدا دلش نمی آمد که از تو جان گیردC  %< که آسمان و زمین را به هم بیامیزیO%< تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران mfu+FmF6 %< که خداوند جدا کرده زمین را از ماهG5%< گفتم این غم به خداوند بگویم، دیدمC4 %< سهم یک کاسه ی آب و دل دریا از ماهM3%< به تمنای تو دریا شده ام! گر چه یکی استI2 %< کی پلنگی شده راضی به تماشا از ماه؟!F1%< من محال است به دیدار تو قانع باشمG0 %< که ز دیدار تو دیوانه ترم تا از ماهG/ %< نیستی کم! نه از آیینه نه حتی از ماهW. %%< از خیابان! از خیابان! از خیابان پُر شده استJ- %< شهر گفتم؟! شهر! آری شهر! آری شهر! شهرO, %< شهر از بازار یوسف های ارزان پر شده استE+%< دوک نخ ریسی بیاور، یوسف مصری ببر Fk Gn%FLC %< راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده استIB %< چراغ نه! که به گشتن هم احتیاج نداشتAA{%< نخواست شیخ بیابد مرا که یافتنمF@ %< که سکه های من از ابتدا رواج نداشتA?{%< تفاوت من و اصحاب کهف در این بودI> %< خلیفه ای که از آغاز تخت و تاج نداشتF=%< منم! خلیفه ی تنهای رانده از فردوسL< %< که آنچه داشت شقایق به سینه کاج نداشتC;%< تو سبز ماندی و من برگ برگ خشکیدمA: {%< که زخم های دل خون من علاج نداشتH9  %< نه اینکه فکر کنی مرهم احتیاج نداشتA8 {%< می توانیم برنجیم مگر ما از ماه!N7%< صحبتی نیست! اگر هم گِله ای هست از اوست EjFn$EJP %< من که می دانم دیواره فرو ریختنی استAO{%< خشت بر خشت برای چه به هم بگذارمKN %< دل اگر کوه! به یکباره فرو ریختنی استGM %< عشق تا بر دل بیچاره فرو ریختنی استIL %< آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است=Ks%< دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتشIJ %< روزی درختی زیر این ویرانه مرده استEI%< گنجشک ها! از شانه‌هایم برنخیزیدLH %< اکنون که می‌گیرند روی شانه مرده است?Gw%< یک عمر زیر پا، لگد کردند او راHF %< آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده استME%< در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه ‌ور نیستCD %< در پیله ابریشمش پروانه مرده است =i'Hr=E]%< به وصف هیچ کسی جز تو دم نخواهم زدL\ %< کسی که چشم تو را دیده است و کافر توستH[%< همان بس است که با سجده دانه برچیندPZ %< که هر چه رود در این سرزمین مسافر توست...BY}%< فقط نه من به هوای تو اشک می ریزمEX %< نگاه من به دل پاک و جان طاهر توستFW %< تمام مردم اگر چشمشان به ظاهر توستHV %< ماه در آب که همواره فرو ریختنی استGU%< هنر آن است که عکس تو بیفتند در ماهGT %< شرم این پیرهن پاره فرو ریختنی است?Sw%< از زلیخای درونت بگریز ای یوسفJR %< بی سبب نیست که فواره فرو ریختنی استGQ%< آسمانی شدن از خاک بُریدن می خواست ,k SCu,Fk %< کی به آتش می کشی تسبیح یا قدوس را؟Cj %< پروانه های مرده با هم فرق دارند.?iw%< بر من به چشم کشته ی عشقت نظرکنCh %< با این حساب اهل جهنم فرق دارند...Hg%< من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان@f y%< دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند?ew%< بر عکس می گردم طواف خانه ات را=d s%< لبخندهای شادی و غم فرق دارند;co%< شادم تصور می کنی وقتی ندانیCb %< آری! اگر بسیار، اگر کم فرق دارندFa %< پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند؟!H` %< به آب و آتش اگر می زنم به خاطر توستE_%< که گفته است که من شمع محفل غزلم؟!J^ %< خوشا کسی که اگر شاعر است، شاعر توست Ru,HYR?x w%< چشم انتظار حمله ی چنگیز دیگریAw{%< ویرانه های خانه من ایستاده اند=v s%< آورده است وعده ی پاییز دیگری>u w%< اکنون مرا بهار دل انگیز دیگریNt %< مرگ پایان می دهد یک روز این کابوس را...Rs%< تلخ و شیرین جهان چیزی به جز یک خواب نیستFr %< سایه ی پر های رنگارنگ آن طاووس راHq%< نسل در نسل زمین گشتند تا پیدا کنندKp %< گوش ماهی ها چه می فهمند اقیانوس را؟!Ho%< از صدای موج سرشارند و با ساحل دچارFn %< روشنایی های آن خورشید نامحسوس را@my%< کورسوهای چراغ عقل مردم منکرندEl %< روح سرگردان این پروانه مایوس را! 1t,aHs1? w%< جز سیلی امواج نبرده است نصیبیE%< چون قصه ی آن صخره که از صحبت دریا@ y%< باید همه ی عمر، خودت را بفریبیG%< آخر چه امیدی به شب و روز جهان است؟= s%< آنقدر که در پیرهنت نیز غریبیI %< در غلغله ی جمعی و «تنها» شده ای بازE %< این نیز نگاهی است به افتادن سیبیB %< هر روز، جهان است و فرازی و نشیبی:~ m%< تبریز دیگری و شکرریز دیگریF}%< تهران و تلخکامی من مانده است! کاشB| }%< باقی نمانده از تن من، چیز دیگریE{%< آتش بزن مرا که به جز شاخه های خشک>z u%< کی می رسد پیاله ی لبریز دیگریHy%< تا مرگ، یک پیاله فقط راه مانده است `s,bB`H  %< مستی نه از پیاله، نه از خُم شروع شدH %< جزیره ای که به سودای آن به آب زدیم!I %< مگرد بی سبب ای ناخدا که غرق شده استN %< تو هم بخواب که ما خویش را به خواب زدیمA{%< مؤذنا به امید که می زنی فریاد؟!< q%< اگر زدیم برای دل خراب زدیم...I  %< نه از هوس که ز جور زمانه! لب به شراب?  w%< به روی پیرهن سرخشان گلاب زدیمC %< دو گل که با عطش بوسه های پی در پی?  w%< دو جام بود که با نیت شراب زدیمD  %< رسید لب به لب و بوسه های ناب زدیمA {%< اما تو نه تاریخ شناسی نه طبیبی!F%< آیینه ی تاریخ تو را درد شکسته است Qx3f*c)QG! %< هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار@  y%< تا گفتم السلام علیکم... شروع شدH%< در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار7 g%< از ربنای رکعت دوم شروع شدC%< از فال دست خود چه بگویم که ماجرا> u%< دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد=s%< موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک9 k%< بی تابی مزارع گندم شروع شدC%< وقتی نسیم آهِ من از شیشه ها گذشت< q%< آنگاه آتش از دل هیزم شروع شدE%< خورشید ذره بین به تماشای من گرفتB }%< آن قدر«خیره» شد که تبسم شروع شدB}%< آیینه خیره شد به من و من به آینه@ y%< از جاده ی سه شنبه شب قم شروع شد 2s0]T x2C/%< تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست!@. y%< سکوت می کند از زندگی مرا بیزارN-%< به خانه ام بروم؟! خانه از سکوت پُر استE, %< اذان مرده و دل های از خدا بیزار...?+w%< صدای قاری و گلدسته های پژمرده@* y%< دل از مشاهده ی تلخیِ ریا بیزار=)s%< به مسجد آمدم و ناامید برگشتمA( {%< شما ز من متنفر، من از شما بیزار@'y%< اگرچه می گذریم از کنار هم آرامE& %< قدم زدم! ریه هایم شد از هوا بیزارE%%< قدم زدم! ریه هایم شد از هوا لبریز@$ y%< من از شلوغی بسیار ردّ پا بیزارB#}%< زمین از آمدن برف تازه خشنود استE" %< چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار Vl8j$VB< }%< من و تو را برساند مگر نسیم به هم@;y%< بیا شویم چو خاکستری رها در بادC: %< من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به همC9%< من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم?8 w%< شبیه بودن گل های بی شمیم به هم?7w%< شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر استG6 %< من و توایم دو دلبسته از قدیم به همF5%< من و توایم دو پژمرده گل میان کتابM4 %< چنان دو نیمه ی سیبی که هر دو نیم به همK3 %< به هم شبیه، به هم مبتلا، به هم محتاجJ2 %< از آن دو پنجره ما خیره می شدیم به همD1 %< چنان که از قفس هم دو یاکریم به همJ0 %< از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار 9z2\U 9FJ %< هزار غنچه ی خشکیده در کنار من است?Iw%< گلی که آمده بر خاک من نمی داندFH %< کدام دسته گل امروز بر مزار من استEG %< اگر خطا نکنم، عطر، عطر یار من است>F u%< ای كاش لب سرخ تری خواسته بودم>Eu%< افسوس!خدا حاجت يك عمر مرا داد@D y%< ای كاش ز دشمن نظری خواسته بودم?Cw%< غير از ضررم مشورت دوست نبخشيدAB {%< آری! خبر از بي خبری خواسته بودمGA%< با عقل خود از عشق سخن گفتم و خنديدE@ %< از شمع، دل شعله وريی خواسته بودمE?%< خورشيد درخشان به كفم بود، ولي منA> {%< از شوکت سيمرغ، پری خواسته بودم?= y%< حتي اگر از عشق سري خواسته بودم E|1[R ER u%< دیگر ز یاد برده گمانم مرا خدا;Q q%< تا کی تحمل غم و تا کی خدا خداFP %< اگر چه سوخته ام، نوبت بهار من استku%< حاصل خیره در آیینه شدن ها آیاFj %< دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیستHi  %< گر چه چشمان تو جز در پی زیبایی نیستHh %< من همچنان همانم و دنیا عوض شده استBg}%< حق داشتی مرا نشناسی، به هر طریقJf %< اکنون به خانه آمده، اما عوض شده است iv|,UiK~ %< مرگ پیروزی است اما مایه ی ننگ من استM}%< مرگ پیروزی است وقتی دوستانت دشمن اندK| %< دیر فهمیدم که دنیا عرصه ی جنگ من استH{%< از نبردی نابرابر باز می گردم! دریغEz %< مشکل از ناسازی ساز بدآهنگ من استAy{%< دوستان همدلم ساز مخالف می زنندMx %< آنکه می پنداشتم چون موم در چنگ من استNw%< استخوان های مرا در پنجه، آخر خُرد کردJv %< حال می گویم جهان، پیراهن تنگ من استYu +%< گفته بودم پیش از این، « گلخانه ی رنگ » من استEt %< گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست?sw%< خواستم با غم عشقش بنویسم شعری FYq#H FA  }%< ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ?  w%< که از خیال رسیدن به آبشار پرم!; o%< مگیر زورق فرسوده مرا از رود; o%< برای آمدن مرگ از انتظار پرمI %< نه اهل کشتی نوح و نه سرنهاده به کوه; o%< ز خالکوبی غم های یادگار پرمN%< درختی ام که پر از قلب های کنده شده استK %< خود این منم که در آیینه از غبار پُرمR%< دقیق تر بنگر ــ این غبار از آینه نیست ــE %< اگر دلم، که از اندوه روزگار پُرمH  %< اگر سَرَم، که از انکار کردگار پُرمO %< پاک می کردی غباری را که بر سنگ من است...R%< از فراموشی چه سنگین تر به روی سینه؟! کاش 7e <Y7J %< تنها به این بهانه که بارانی ات کنندM%< پوشانده اند «صبح» تو را «ابرهای تار»@ y%< تا کاج جشن های زمستانی ات کنند? y%< از باغ می برند چراغانی ات کنندP %< اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگB}%< یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!H %< گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ...Q%< من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است؟J %< چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ@y%< با من سر پیمانت اگر نیست نیایمB }%< بیهوده نکوبم سر سودا زده بر سنگG %< گر شور به دریا زدنت نیست از این پسN  %< من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ xl)J x & %< %%A%< http://afasoft.ir/post/147 $%< .@#u%< آدم خلیفه ی تنهای خدا روی زمین است؛ امپراتوری که گاهی باید برگردد به آخرین سلاحش و سلاح او گریه است. "%< .*! M%< گریه های امپراتورJ  %< گاهی بهانه ای است که قربانی ات کنند=s%< آب طلب نکرده همیشه مراد نیستI %< از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند...C%< یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیستJ %< شاید به خاک مُرده ای ارزانی ات کنند@y%< ای گل گمان مکن به شب جشن می رویF %< این بار می برند که زندانی ات کنندH%< یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند *t2a Vw*J3 %< موج، ماهی های عاشق را به ساحل ریختهN2 %< این طرف مُشتی صدف ، آنجا كمی گِل ریختهF1 %< «بدون عشق جهان جای زندگانی نیست»B0}%< به روی آینه ی پُر غبار من بنویس:=/ s%< میان عشق زمینی و آسمانی نیستA.{%< درخت ها به من آموختند: فاصله ایC- %< وگرنه پاسخ دشنام، مهربانی نیست!>,u%< ز دست عشق به جز خیر بر نمی آید:+ m%< شبیه آمدن عشق ناگهانی نیستK* %< پُر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ایC) %< تصوری هم از آن باغ ارغوانی نیست!?( y%< توان گفتن آن راز جاودانی نیست!'%< گوگل پلاس: https://plus.google.com/u/0/communities/115180738087266702607/stream/6fcf9823-ea1c-4801-ab5a-1c61b15af847 LrV<P3d>&jL- بعد از آن+ دو برادرE خورشید فلک مرتبه را روی زمین یافت% رازدان9 از تماشای تو حباب! اقلیت = آن دیگر مغرور ~= گاهی فقط سکوت}+ آن روزها"|A طفل زمین خورده{7 سفر 2 - تقاطعz- سر به هواy7 می بینی که...x+ آن مغرور,wU سفر 1 – گرفتار رهایی v= آن جا و این جاu) توضیحاتt) میهمانیs% پادشاهr! تماشا$qE قرارهای بی قرارp% سرنوشتo) آزردگان.nY مقصد خورشید و شام تار"mA روزهای بی بهارl! زندگیk% ناگزیر TVl"?TP? %< بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینمJ>  %< زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینمH= %< گفت: خون عاشقان منزل به منزل ریختهJ< %< زاهدی با کوزه ای خالی ز دریا بازگشتF; %< هر كجا پا می گذارم دامنی دل ریختهJ: %< هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیستG9 %< حال، صدها دام دیگر در مقابل ریختهP8%< هر چه دام افكندم، آهوها گریزان تر شدندB7 }%< زندگی در كام ما زهر هلاهل ریختهO6%< مرگ حق دارد كه از ما روی برگردانده استO5 %< بعد از این در جام دریا، ماه كامل ریختهU4!%< بعد از این در جام ما تصویر ابر تیره ای است %YQX s%KK %< پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکندJJ %< باید این آیینه را برق نگاهی می شکستII %< گل نمی روید. چه غم گر شاخساری بشکندIH  %< بعد از این بگذار قلب بی قراری بشکندUG !%< که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینمQF%< خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهدJE %< که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینمYD)%< زمین از دلبران خالی است یا من چشم و دل سیرم؟PC %< که غیر از مرگ، گردنبند ارزانی نمی بینمVB#%< چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت!QA %< ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینمP@%< به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم GfEk#GHX%< ما پلنگیم! مگو لکّه به پیراهن ماستJW %< در پری خانه ی ما حوصله ی غوغا نیست...AV{%< ای پریشانی آرام! کجایی ای مرگ؟!EU %< خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست=Ts%< هنر عشق فراموشی عمر است، ولیLS %< عمر جز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیستHR  %< خواب دیدم که رویاست، ولی رویا نیستEQ %< قیمت لب های سرخت روزگاری بشکند...BP}%< کاروان غنچه های سرخ روزی می رسدAO {%< تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکندMN%< شانه هایم تاب زلفت را ندارد! پس مخواهBM }%< صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکندRL%< گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام RlGz+RGe %< لب «ساقی» به دعاگويی من مشتاق استHd%< بيش از آن شوق كه من با لب ساغر دارمAc {%< آخرين مرتبه مست‌شدن اخلاق استLb%< جام «مي» نزد من آورد و بر آن بوسه زدم?a w%< «غم» قرار دل پرمشغله عشاق است>` w%< شعله انفس و آتش‌ زنه آفاق استG_ %< مرگ هم چاره ی دل تنگی ماهی ها نیستH^%< بر گل فرش، به جان کندن خود فهمیدیم=] s%< ماه را طاقت آشفتگی دریا نیستH\%< موج ِشوریده دل آشفته ی ماه است ولیL[ %< «لا الهی» هم اگر آمده بی «الّا» نیستFZ%< خلق در چشم تو دل سنگ ولی ما دل تنگHY %< مشکل از آینه ی توست! خطا از ما نیست Pfy&:PMq %< از کمین بیرون مزن امشب شب مهتاب نیست.Lp%< ای پلنگ از کوه بالا رفتنت بیهوده استHo %< روستای سیب های سرخ بی ارباب نیست...In %< ما رعیت ها کجا! محصول باغستان کجا؟!Nm %< هیچ فرقی نیست وقتی چاره ای جز آب نیست!Ll%< بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تُنگPk %< ای اجل! مهمان نوازی کن که دیگر تاب نیستUj #%< گرچه می گویند این دنیا به غیر از خواب نیستGi %< عشق سرگرمي سوزاندن اين اوراق است!Hh%< باد مشتی ورق از دفتر عمر آورده استQg %< عشق گنجی است كه افزونی‌اش از انفاق استCf%< بعد يك عمر قناعت دگر آموخته‌ام: Ke{1\KK~ %< حال، در خوف و رجا رو به تو بر می گردم?} w%< به گناهان نبخشوده قسم دل تنگم<|q%< گرچه بخشید گناه پدرم آدم را!?{ w%< من هنوز از سفر باغ ارم دل تنگمIz %< خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت!>y u%< از درآمیختن شادی و غم دل تنگمEx%< راز گل کردن من، خون جگرخوردن بودGw %< از عدم تا به وجود آمده ام، دل تنگمFv %< من چه در وهم وجودم چه عدم، دل تنگمOu %< گوهری مانند مرگ آنقدر هم نایاب نیست...!Lt%< گردبادی مثل تو یک عمر سرگردان چیست؟!Is %< جای این دیوانگی ها گوشه محراب نیستLr%< در نمازت شعر می خوانی و می رقصی٬دریغ Nu-6<NJ  %< کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیستM  %< چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را!N%< خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیستM %< خودم پرورده بودم در حواریون یهودا راP%< خیانت قصه ی تلخی است اما از که می نالم؟T %< که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را!K %< نسیم مست وقتی بوی گُل می داد حس کردمP %< فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی راS %< مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریا راE %< گرچه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم!?w%< نشد از یاد برم خاطره ی دوری راF %< دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم >] j&L~>= s%< در نامه ی اعمال من مست صوابی.B}%< یک عمر ملائک همه گشتند و ندیدندA {%< هر روز نقابی زده ام روی نقابی...B}%< من عارف دلتنگم، یا زاهد دل سنگ؟= s%< یک بار نیاویختم از سقف طنابیN%< ای ترس، تو را شکر، که با این همه تردیدF %< مهمان کن از آن گونه مرا بوسه نابیA }%< با آنکه ننوشیدم از آن چشم شرابیJ %< فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما راS%< چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدیM  %< که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را!Q %< نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون استL  %< چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟ ^o0c'o)^?% w%< حال بايد جگر داغ و دل خون ببرمD$ %< خواستم بوسه گرم از لب گلگون ببرم?# w%< در جگرم آتش است، از که بنالم؟!C"%< هرکه جگر گوشه داشت خون به جگر شد9! k%< منتظر یک اشاره است سفالم...> u%< هر رگ من ردِّ یک ترک شده بر تن8 i%< در تب و تاب رسیدن به کمالم9k%< مثل اناری که از درخت بیفتد@ y%< نامه ی تقدیر را که بست به بالم.A{%< روز ازل هم گریست آن مَلَک مست...C %< دست مرا خواند و گریه کرد به حالم< s%< چشم مرا دید و دل سپرد به فالمI %< آنجا که تو باشی چه حسابی چه کتابی؟!B}%< ساقی، همه بخشوده یک گوشه چشمیم! ?cL{.?O2%< گل شکفته ی خود را سپرده ام به تو ای رودM1 %< تو مثل برده فروشان به فکر سود و زیانیJ0 %< به یوسف تو هزاران عزیز دست به دامانJ/ %< به بوسه گفتمش اما تو نیز چون دگرانیA. }%< در ابتدای سفر گفت بی سبب نگرانیF- %< بايد از سنگ دلی های تو مضمون ببرمA,{%< شاعر ساحل چشم تو ام و همچون موج?+ w%< لب خندان بنشانم دل محزون ببرمB*}%< ناگزيرم که در آيينه چشمت با شرمH) %< گر سر سالم از اين معرکه بيرون ببرمB(}%< با سر افکندگی قلب خرابم چه کنم؟I' %< اين کتاب ورق از هم شده را چون ببرم؟N&%< بر نگردان به من اين قلب پر از خاطره را Gj&So"GG? %< بعد از این هم نوزد باد موافق با منH>%< تا کنون هیچ نسیمی نوزیده ست به لطفC= %< زهر شیرین من! ای یار منافق با من!J< %< دشمنان تشنه ی خون من و من تشنه ی مرگE; %< بگذر از مسئله ی عاقل و عاشق با منJ: %< سهم پیمانه ی دیوانه و فرزانه یکی ستL9 %< ــ نیست در آینه آن عاشق سابق با من ــD8 %< هیچ کس نیست به جز آینه صادق با منE7 %< رسیدنی ست شبی که بخواهی و نتوانیA6{%< هزار صبح توانستی و نخواستی اماA5 {%< تو را آینه می بینم و هنوز همانیG4%< مرا در آینه می بینی و هنوز همانم...I3 %< به شرط اینکه امانت به آشنا برسانی.. )y+b9m)AM {%< هم دعا کن گره تازه نیفزاید عشق!FL %< هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق>K u%< آتش گرفته را مگر آتش کند خموش?Jw%< آتش بزن به سینه ی آتش گرفته امFI %< در شور نیز ناله ی ما می رسد به گوشFH%< چون نی نفس کشیدن ما ناله کردن استJG %< کوهی است پشت سنگ، از این بیشتر مکوشGF%< کوشش چه می کنی که از این سنگ بگذریEE %< اکنون که با شراب نشد شوکران بنوشu%< اقرار عشق راه به انکار می برد@ y%< این سینه را تحمل سنگ مزار نیست?w%< بگذار در غبار فراموشمان کنند!C %< آهوی چشم های تو در بیشه زار نیست;o%< از یاد رفت غرش شیران بیقرارH %< غم می خورم که هیچ غمی ماندگار نیستC%< شادم که زود می گذرد شادی ام، ولیL  %< دیگر «قرار» نیست، نه! دیگر قرار نیست 0r'FW 0L' %< تا چند از زهر نديمان ساغرم خالی است؟C&%< مكر وليعهدان و نيرنگ وزيران كو؟E% %< در آستين ترس، جای خنجرم خالی استG$%< خون‌گريه‌های امپراتوری پشيمانمM# %< با او چه بايد گفت وقتی لشگرم خالی استR"%< چابك‌سواری، نامه‌ای خونين به دستم دادG! %< من پادشاه كشتگانم! كشورم خالی استH   %< از شوكت فرمانروایی ها سرم خالی استN %< پرنده ای که دل آورده بود دل برده است...B}%< خلاصه ی همه ی رنج های ما این استH %< که پیش پای تو روییده بود پژمرده ستA{%< به باغ رفتم و دیدم آن شقایق سرخG %< که هر یکی به غم دیگری گره خورده ست am'R :aE4%< تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده استB3 }%< قطره ای قصد نشان دادن دریا داردI2 %< بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند:B1 }%< آینه تازه از امروز تماشا دارد...?0w%< در خیال آمدی و آینه ی قلب شکستE/ %< سر سربسته چرا این همه رسوا دارد؟F.%< با نسیم سحری دشت پُر از لاله شکفت>- u%< بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟:, o%< عقل بیهوده سر طرح معما داردT+ %< ای مرگ! تابوتی كه با خود می ‌برم خالی استC*%< فرمانروای خانه بر دوشم، محبت كنL) %< آوخ كه من كوهم ولی دور و برم خالی استA({%< اي كاش سنگی در كنار سنگ ها بودم `n&;Q`Q@%< باید از بُهتی که چشمم داشت قلبش می شکستM? %< سکه ها را جمع کن! دعوای چار و پنج نیستJ> %< در کف بازار دنیا «عمر» خود را باختیP= %< روز و شب چیزی به جز تکرار یک شطرنج نیستH<%< گاه سربازی شجاعی، گاه شاهی ناامیدI; %< هیچ رازی در فروافتادن نارنج نیست...O:%< گاه می افتد به خاک و گاه می غلتد به رودL9 %< رنج آن را راست می گویند اما گنج نیست!G8 %< راه پیدا کردن گنج جهان جز رنج نیستE7 %< چه سخن ها که خدا با منِ تنها داردK6 %< عشق رازی است که تنها به خدا باید گفتA5 {%< چه سرانجام خوشی گردش دنیا دارد 3n1\ U3NN%< زیر بار عشق، قامت راست کردن ساده نیستCM %< آهوان مست، جور چشم او را می کشندIL  %< همچنان صیاد را صحرا به صحرا می کشندru%< دستی که آدم را کلید گنج بخشید?q w%< سربازی های آخرین شطرنج را چید>pu%< تقدیر با من در نبردی نا برابر@o y%< بادی وزید و اولین نارنج را چیدLn%< «پاییز در راه است!» این را شاعری گفت:Hm %< دستی که ساعت های «دنیا سنج» را چید;l q%< از صفحه اعداد قلب پنج را چیدNk %< گل فروش ای کاش با آنها مرا هم می فروختMj%< من گُلی پژمرده بودم در کنار غنچه ها...Mi %< شادمانی می خرید از ما و ماتم می فروختHh%< در تمام سال های رفته بر ما، روزگار YLO SY9 k%< شیهه اسبی که بی سوار مبادا>u%< شیهه اسبی شنیده می شود از دور7 g%< تشنه لب مست بی قرار مبادا@y%< تشنه لبی مست رفته است به میدان9 k%< وعده ی دیدار بر مزار مبادا@~y%< تشنه لبی مست رفته است به میدان7} g%< آینه با سنگ در کنار مبادا@|y%< تشنه لبی مست رفته است به میدان7{ g%< این خبر سرخ ناگوار مبادا!@zy%< تشنه لبی مست رفته است به میدان5y c%< چشم خداوند اشکبار مباداEx%< می‏روی و ابرها به گریه که برگرد!5w c%< عاقبت چشم، انتظار مبادا6v g%< هیچ دلی عاشق و دچار مبادا@u y%< هم میوه های باغ های رنج را چید! <H U1<P %< که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما راP%< که باور می کند با اینکه از آغاز می دیدیL %< ملائک راست می گفتند، اما ساختی ما راM%< ملائک با نگاه یأس بر ما سجده می کردندI  %< که از اول برای خاک دنیا ساختی ما راL  %< نه چون اهل خطا بودیم رسوا ساختی ما را6  e%< هیچ به جز آفریدگار مبادا9 k%< عالم کثرت گشود راه به وحدت<  q%< دشت پر از لاله بی بهار مبادا7g%< زندگی سبز و مرگ سرخ مبارک; o%< غنچه ی سرخی به رهگذار مبادا<q%< وسعت دشت است و وحشت رم اسبان9 k%< دشت در اندیشه ی شکار مبادا:m%< این طرف آهو دوید آن طرف آهو R[kOR<q%< مسئله ی مرگ و زندگی نظر توست> u%< چشم تو و حال من؟ چه روز سیاهی!>u%< زلف تو و عمر من؟ چه راه درازی!9 k%< زندگی کوه بسته است به کاهی=s%< خط به خط سرنوشت من مژه ی توستE %< بوسه ی ابری که دل سپرده به ماهی...= u%< در شب باران به خاک ریخته گاهیQ %< به خاکستر نشاندی، سوختی تا ساختی ما را!E%< دل آزردگانت را به دام آتش افکندیM %< چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را؟!U!%< به جای شکر، گاهی صخره ها در گریه می گویند:N %< تو خود بازیچه ی اهل تماشا ساختی ما را!Q%< به ظاهر ماهیانی ناگزیر از تُنگ تقدیریم 3Ei%[3O, %< از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!H+ %< دعای این همه چشم انتظار کافی نیست!E*%< خودت بخواه که این انتظار سر برسد@) y%< سپیدبختی این روزگار کافی نیست?(w%< گل سپیده به دشت سپید می روید...?' w%< برای کشتن حلاج، دار کافی نیستC&%< به جرم عشق تو باشد که آتشم بزنندA% {%< هزار بار بیاید بهار، کافی نیستG$%< چنان که یخ زده تقویم ها اگر هر روزF# %< ببار، ابر بهاری، ببار، کافی نیستF" %< هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست9! k%< جان مرا زودتر بگیر، الهی...: m%< حق من این زندگی نبود خدایا!? w%< می کُشی و زنده می کنی به نگاهی Bi <^BC9 %< عاقلان آينه خوانندش و مستان آهشI8 %< نه در آيينه فهم است، نه در شيشه وهمC7 %< می‌كشد گمشدگان را به زيارتگاهشA6 }%< همچنان وعده‌ی بخشايش شاهنشاهشM5 %< پس کی به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانندB4}%< این ماهی افتاده در تنگ تماشا راF3 %< نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانندI2 %< سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزیJ1 %< چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانندH0%< کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگانF/ %< مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانندF.%< گاهی قناری ها اگر در باغ هم باشندK- %< دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند Dp*_{/DOF%< خلق دل سنگ اند و من آیینه با خود می برمJE %< آبروداری کن ای زاهد! مسلمانی بس استID %< ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقینIC %< از جواهرخانه ی خالی نگهبانی بس استIB  %< کبریای توبه را بشکن! پشیمانی بس استMA %< سوره ی توبه رسيده است به بسم الله‌اشE@%< باز برگرد به دلتنگی قبل از بارانF? %< خسته‌ام مثل درختي كه از آذر ماهش<>q%< كفن برف كجا، پيرهن برگ كجا؟!@= y%< ماهي عمر چه ديد از سفر كوتاهش؟C<%< از هم آغوشی دريا به فراموشی خاك!H; %< نرسيده است به جز دلهره‌ ی جانكاهشB:}%< به من از آتش او در شب پروانه شدن Jcs& JT%< گوگل پلاس: https://plus.google.com/u/0/communities/115180738087266702607/stream/df85ad94-e9e3-40dd-a6c1-a35cb85dced4 S %< %RA%< http://afasoft.ir/post/148 Q%< .P%< در اقلیت بودن تنها بودن نیست. چه بسا گروهی اندک که بر بسیاران غلبه کردند. O%< .N !%< اقلیتPM %< سفره ات را جمع کن ای عشق! مهمانی بس است!JL %< بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می کنیم!PK %< دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است...JJ %< نسل پشتِ نسل تنها امتحان پس می دهیمMI %< هفتصد سال است می بارد! فراوانی بس استJH %< یوسف از تعبیرخواب مصریان دلسرد شد،MG %< بشکنیدم دوستان! دشنمام پنهانی بس است TzbB hN4 eH"yT"; دست خداحافظی!1 خاطره ی من 3 تردید زمین- اسم و رسمD طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری = اشک روی نقاشی+ صاحب اسم- کبوترانه- سر به مهر% خوشبخت+S سفر 3 - آخرین منزل ما1 هست و نیست"A دیوار به آیینه% داستان% افسانه' قفس باز ساده"A آنی من و آنی او-W همگی لیلی یک مجنونیم&I کمترین فایده عشق5 حلقه ی دوزخ 1 آن چشم آهو ! پژواک % سربسته 3 چهار آیینه / تهمت آبرو! سرزنش چتر #\gQ2oU;rX<$n\ E بیD% آزادگیC/ شیشه عطر 1B! دایره A شب@; غار افلاطونی?! زاویه> حسرت=! تکرار<) صندوقچه;% ناگهان:' قرص ماه9' خیانت...8! تزویر7% موسیقی 6 او5 گناه4 آه 13; تمرین تنهایی2% آسمان 21% آسمان 10% دوستی 1/- سکه ی قلب. رقیب- هراس, آن ها+! آزادی* برف)) توضیحات(/ بی سر و پا' ماهی&9 چشم دیگر آهو%# بی زار0$] سفر 5 – می روی اما بدان #= سفر 4 – بی خبر _d!0O_M` %< ماه پایین است یا بالا چه فرقی می کند؟K_ %< مثل سنگی زیر آب از خویش می پرسم مدامO^ %< خانه ی من با خیابان ها چه فرقی می کند...F]%< هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیستI\ %< تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می کندI[ %< یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کردQZ %< جای ما اینجاست یا آنجا، چه فرقی می کند؟JY %< سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیستMX %< وقت مُردن، ساحل و دریا چه فرقی می کند@Wy%< ماهیان روی خاک و ماهیان روی آبNV %< زندگی یا مرگ، بعد از ما چه فرقی می کندHU  %< وضع ما، در گردش دنیا چه فرقی می کند Qj59QIl %< اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتادEk%< چشم بیهوده به آیینه شدن دوخته ایQj %< نه من از قهر تو غمگین، نه تو از مهرم شادRi%< عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!Th %< غربت آن است که «یاران» بِبَرَندَت از یادMg%< اینکه «مردم» نشناسند تو را غربت نیستGf %< «بال» تنها غم غربت به پرستوها دادLe%< کوچ تا چند؟! مگر می شود از خویش گریختFd %< به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزادPc %< ناگزیر از سفرم، بی سر و سامان چون «باد»Jb %< بی وفا! امروز با فردا چه فرقی می کندFa%< فرصت امروز هم با وعده ی فردا گذشت _q$S{3_Cy%< سبزی سجده ما را به لبی سرخ فروختFx %< باز تکرار به بار آمده، می بینی کهBw %< بعد یک سال بهار آمده، می بینی کهEv %< یک بار دگر، بار دگر، بار دگر...نه!Gu%< یک بار به من قرعه ی عاشق شدن افتاد?t w%< پشت سر من حرف زیاد است! مگرنه؟Is %< بدخُلقم و بدعهد، زبان بازم و مغرورAr {%< با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!Bq}%< با هر که توانسته کنار آمده دنیاEp %< سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر، نهJo %< دلخون شده ی وصلم و لب های تو سرخ استCn %< تیرم به خطا می رود اما به هدر نه!Fm %< من خود دلم از مهر تو لرزید، و گرنه fk%X>fC %< دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه استA{%< به جای سرزنش من به او نگاه کنیدK %< که هر چه بخت بلند است، عمر کوتاه استC%< در آسمان خبری از ستاره ی من نیستB }%< نفس نمی کشم، این آه از پی آه استF %< نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه استC %< بعد یک سال بهار آمده، می بینی کهB}%< غنچه ای مژده پژمردن خود را آوردC~ %< گل سرخی به مزار آمده، می بینی که?}w%< حمد هم از لب سرخ تو شنیدن داردC| %< چشم آهو به شکار آمده، می بینی کهL{%< آنکه عمری به کمین بود، به دام افتادهCz %< عقل با عشق کنار آمده، می بینی که ly7cElM%< به روز وصل چه دل بسته ای؟ که مثل دو خطH %< بمان که پَر نزدن حیله ی رهایی ماست;o%< زمانه غیر زبان قفس نمی داندB }%< همین بهانه ی آغاز بی وفایی ماستH%< خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار استB }%< گمان مبر که زمان گره گشایی ماستF %< در ابروان من و گیسوان تو گرهی استJ  %< از این به بعد «سفر» مقصد نهایی ماستA  }%< سفر بهانه ی دیدار و آشنایی ماست@  y%< شب خجالت من از لب تو در راه است? w%< اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرمA {%< کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است@y%< شب مشاهده ی چشم آن کمان ابروست Ot3h"_O=!s%< دیگر سراغ خاطره های مرا مگیر;  o%< آن روزها گذشت، دگر آرزو مکنG %< ما گشته ایم، نیست، تو هم جستجو مکنE %< حال که پُی برده ام، چگونه نگریم؟<q%< پرسشم از راز بی وفایی او بود= s%< ماهی دلمرده ام، چگونه نگریم!A{%< تُنگ پُر از اشک و چشم های تماشاC %< طفل زمین خورده ام، چگونه نگریم؟@y%< مرد مگر گریه می کند؟ چه بگویم؟? w%< از همه آزرده ام، چگونه نگریم؟C%< رودم و با گریه دور میشوم از خویش> u%< غنچه پژمرده ام، چگونه نگریم؟? y%< بغض فروخورده ام، چگونه نگریم؟G %< به هم رسیدن ما نقطه ی جدایی ماست... >|8x3X>E/%< دشنام یا دعای تو در حق من یکی استA. {%< سهم برابر همگان، نا برابری استG-%< مهرت به خلق بیشتر از جور بر من استA, {%< تنها گناه آینه ها زودباوری استA+{%< هر کس گذشت از نظرت، در دلت نشستK* %< جای گلایه نیست! که این رسم دلبری استF) %< چشمت به چشم ما و دلت پیش دیگری استB( }%< با یکدگر دو آینه را رو به رو مکن>'u%< دیدار ما تصور یک بی نهایت است9& k%< راز مرا برای کسی بازگو مکن@%y%< راز من است غنچه ی لب های سرخ توA$ {%< ما را در این مقایسه بی آبرو مکن@#y%< در چشم دیگران منشین در کنار من>" u%< خاکستر گداخته را زیر و رو مکن Rx4W {7RI< %< ای عشق، ببین من چه کشیدم تو چه کردیK; %< «تنهایی و رسوایی»، «بی مهری و آزار»H: %< رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟A9{%< مغرور، ولی دست به دامان رقیبانG8 %< من قاصد خود بودم و دیدم تو چه کردیA7{%< هر کس به تو از شوق فرستاد پیامیK6 %< روزی که به سوی تو دویدم، تو چه کردی؟C5%< من شور و شر موج و تو سر سختی ساحلH4 %< افتادم و بر خاک رسیدم، تو چه کردی؟I3  %< سرسبز دل از شاخه بریدم، تو چه کردی؟A2 {%< گاهی فقط سکوت، سزای سبکسری است;1o%< ساحل جواب سرزنش موج را ندادG0 %< ای آفتاب، هر چه کنی ذره پروری است! T|;t0hT@J y%< پی می بریم؟ حوصله شرح قصه نیستAI{%< آیا به راز گوشه ی چشم سیاه دوست?H w%< غم پروریم، حوصله شرح قصه نیستHG%< همچون انار خون دل از خویش می خوریم>F u%< یکدیگریم، حوصله شرح قصه نیستCE%< آیینه ها به دیدن هم خو گرفته اند>D u%< بازیگریم، حوصله شرح قصه نیستAC{%< تکرار نقش کهنه ی خود در لباس نو@B y%< کور و کریم، حوصله شرح قصه نیست?Aw%< فریاد می زنند ببینید و بشنوید?@ w%< ما کمتریم، حوصله شرح قصه نیست>?u%< با پرچم سفید به پیکار می رویم@> y%< فرمانبریم، حوصله شرح قصه نیست>= w%< بی لشکریم، حوصله شرح قصه نیست Ojv&AOMV %< دلم دریاست اما از تماشای تو می‌ گیردSU %< دلم، دریا به دریا، از تماشای تو می‌ گیردIT %<  چون حباب از شوق آزادی کلاه انداختمJS %<  سر برون آوردم از مرداب، رو بر آفتابHR %< با شعف خود را در آغوش گناه انداختمJQ %< تا دل پرهیزگارم را ببینم توبه ‌کارMP %< یوسف خود را به دست خود به چاه انداختمKO %< عشق با من نا برادر بود، چون عاقل شدمPN %< سنگ‌ هایی را که در مرداب و ماه انداختمPM%< زندگی تصویر بود، ای عمر، برگردان به منFL %< بیشتر آیینه را در اشتباه انداختمJK  %< هرچه در تصویر خود بهتر نگاه انداختم <[Zf$<Gb %< تقویم را بیهوده در تکرار می خواهیKa %< اسفند و فروردین ما فرقی نخواهد داشتM` %< ای باغبان تا چند گُل را خوار می خواهی?_ y%< ما را برای رونق بازار می خواهیK^ %<  دل آیینه تنها از تماشای تو می‌ گیردN]%<  تو تنها با تماشای خود از آیینه خشنودیR\ %< که این تکرار معنا از تماشای تو می‌ گیردT[%< مگو سیاره ‌ها بیهوده بر گرد تو می‌گردندPZ %< طبیعت سهم خو درا از تماشای تو می‌ گیردTY%< نسیم از گیسوانت رد شد و باران تو را بوسیدOX %< جهان رنگِ تماشا از تماشای تو می‌ گیردPW%< جهان زیباست اما مثل مردابی که با مهتاب ck"P z7cIo %< زیباتر از اين چیست که پروانه بسوزدgu%<  ای عشق، ای سنگ صبور روزهای منFf %< تا کی مرا از زندگی بیزار می خواهیFe%< ای دل چرا دست از سر من بر نمی داریJd %< حق با من است اما مرا بر دار می خواهیEc%< پاداش حرف حق زدن جز سربلندی نیست s>r/Js?| w%< شادمانم کن و اندوه مکرر برسانN{%< مَردُم از ماتم من شاد و من از غم خشنودAz {%< به جگر سوختگان داغ برابر برسانHy%< لاله در باغ تو رویید و شقایق پژمردKx %< خیر در کار جهان نیست، تو هم شر برسانIw %< همه پرورده ی مهرند و من آزرده ی قهر@v y%< انتظار همه را نیز به آخر برسانDu %< تو که در فکر منی مرگ مرا سر برسان>t u%<  تا باز به دنیا برساند سخنش راAs{%<  خورشید فروزان شده در تیرگی شام?r w%<  یا خاک کند یوسف دور از وطنش را:qm%<  آغوش گشاید به تسلای عزیزان@p y%< شمعی به طواف آمده پرپر زدنش را "k&E]o"J   %< اکنون که میل دوست به با من نشستن استS %<  کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستمJ %<  زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیستH %< بی سبب خود را شکستم تا ببینم چیستمL%< چون شکست آیینه، حیرت صد برابر می شودH %< در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستمK %< تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی استK %< صخره ام، هر قدر بی مهری کنی می ایستمJ %< سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیستC %< خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستمB %< از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستمB~ }%<  مژده ی وصل برادر به برادر برسانM}%<  مرگ یا خواب؟! چقدر این دو برادر دورند 6r/aI{6B}%< ای حسرت عمری که به هر حال هدر شد@ y%< دل سرزنشم کرد، تو هم سرزنشم کنC%< آن روز که من دل به سر زلف تو بستمB }%< آه این منم ای آینه! کم سرزنشم کن@ {%< تا از تو هم آزرده شوم سرزنشم کنC %<  با چتر زیر سایه ی بهمن نشستن استH%<  در راه عشق، تکیه به تدبیر عقل خویشA {%< پایان بی دلیل دویدن، نشستن استA{%< طوفان اگر فرو بنشیند عجیب نیست> u%< تیغ رقیب لایق بر تن نشستن استF %< من سر بلند غیرت خویشم در این مصاف@  y%< چون آب، بر حرارت آهن نشستن استB }%< شوق فناست یا عطش وصل؟! هر چه هستF  %< تقدیر من چو گرد به دامن نشستن است E{8a0EE$ %< دور باد از خرمن ایمان عاشق، آفتیQ#%< گریه می کردم که زاهد در قنوتم خیره ماندL" %< غنچه ای در باد پر پر شد ولی کو غیرتی؟L!%< تا نسیم از شرح عشقم با خبر شد، مست شدG  %< شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتیK %< شمع، وقتی داستانم را شنید، آتش گرفتG %< کو رفیق راز داری! کو دل پُر طاقتی؟G %< گفته بودی درددل کن گاه با هم صحبتیA {%<  آه این منم ای آینه کم سرزنشم کنF%<  من سایه‌ی پنهان شده در پشت غبارم@ y%< این‌بار قدم روی قدم سرزنشم کن?w%< یک عمر نفس پشت نفس با تو دویدم@ y%< در بیش و کم شادی و غم سرزنشم کن Zp Mv-Z@1y%< در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتمH0 %< آخر نه به اقرار رسیدیم نه به انکارB/}%< از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدیمF. %< صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار@-y%< سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زدH, %< تسبیح تو ای شیخ رسیده است به تکرارF+ %< اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بارA* {%< آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتی?)w%< من کجا و جرأت بوسیدن لب های توJ( %< باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتیM'%< بس که دامان بهاران گل به گل پژمرده شدA& {%< کاش بر آیینه بنشیند غبار حسرتیI% %< روزهایم را یکایک دیدم و دیدن نداشت 5l*_S5O?%< زخم بیهوده مزن، سینه ام از قلب تهی است@> y%< من اگر راه به جایی ببرم ناخلفمA={%< پدرانم همه سرگشته ی حیرت بودندB< }%< چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟=;s%< راه تردید مسیر گذر عاشق نیستB: }%< جذبه ی دیدن تو می کشد از هر طرفم@9y%< کشش ساحل اگر هست، چرا کوشش موجA8 {%< دست بردم به تمنا و نیامد به کفم?7 y%< ماه خندید به کوتاهی شور و شعفمB6 }%< مشت همه را بازکن، ای کاشف اسرارA5{%< ای عشق مگر پاسخ این فال تو باشی?4 w%< بیزارم،بیزارم،بیزارم، بیزارB3}%< تنهایی خود را به چهار آینه دیدمL2 %< جز رنگِ ریا، هیچ نمانده است به رخسار :y1_R :EM %< دین راهگشا بود و تو گمگشته ی دینیBL }%< دل ندادن به بلا سنگدلی می خواهد@Ky%< کربلا آمد و من حرّ گرفتار، بیاEJ %< سنگ ماندن به خدا سنگدلی می خواهد?Iw%< رود یک عمر مرا گفت بیا تا دریاBH }%< راه بستن به صدا سنگدلی می خواهدAG{%< کوه بودم همه ی عمر و نمی دانستم?F w%< سرزنش کردن ما سنگدلی می خواهدFE%< تو هم ای بخت، ملامتگر ما باش، ولیCD %< عشق بی چون و چرا سنگدلی می خواهد@Cy%< چون دلت حال مرا دید نپرسید چراEB %< دلْ شکستن همه جا سنگدلی می خواهدX u%< هم باغ سبک سایه ی فردوس برینی:Wm%< هم هیزم سنگین سری دوزخیانی=V s%< ای عشق کجایی که ببینند چنینیCU%< ای عقل بپرهیز و مگو عشق چنان است@T y%< هر وقت شدی آینه، کافی ست ببینیES%< مهتاب به خورشید نظر کرد و درخشید;R o%< هر جا بروی باز گرفتار زمینیHQ%< این قدر میاندیش به دریا شدن ای رودGP %< صیاد دل از کف شده! تا کی به کمینی؟>Ou%< آهو نگران است، بزن تیر خطا را@N y%< تردید کن ای زاهد اگر اهل یقینی kW]^kRf %<  چه محشر می شود مستی که از خواب تو برخیزدMe%<  مرا روز قیامت با غمت از خاک می خوانندKd %<  خدا با آن مرا از حلقه ی دوزخ بیاویزدVc#%<  در این پیرانه سر، سجاده ای دارم که می ترسمTb %< مگر ما را خدا «با هم» در آن دنیا برانگیزدLa%< بیا سر در گریبان هم از دنیا بیاساییمK` %< که با این معصیت ها آبروی ما نمی ریزدX_'%< چه بیم از دیگران؟ در چشم مردم بوسه می گیریمN^ %< به ساحل گفته اند از صحبت دریا بپرهیزدR]%< به حرف دوستان از دست من، دامن مکش هر چندQ\ %< بگو چون چشمه بر زانو گذارد دست و برخیزد :a@eq:4t a%< باز هم وصله ی ناهمگونیم2s]%< هر چه همرنگ جماعت شویم2r ]%< منطق و فلسفه ی اکنونیم7q i%< ما نه سقراط، نه افلاطونیمMp %<  گرچه خود بی خبر از بوسه ی پنهانی ماستFo%<  باد پیغام رسان من و او خواهد ماندCn %< همچنان منتظر لحظه ی ویرانی ماستIm %< خانه ای بر سر خود ریخته ایم اما عشقFl %< کمترین فایده ی عشق، پشیمانی ماستFk%< موج با تجربه ی صخره به دریا برگشتFj %< باز هم پنجره ای در دل سیمانی ماستCi%< شادمانیم که در سنگدلی چون دیوارOh %< بوسه ی اوست که چون مُهر به پیشانی ماستJg  %< راز این داغ نه در سجده ی طولانی ماست Ta)~Eh3T0Y%<  عاشق شدم و کسی نفهمید6 e%<  تنهاتر از این شدن چگونه؟7g%<  ای با همه، مثل سایه همراه6 e%< پیداتر از این شدن چگونه؟2]%< پنهان شده در تمام ذرات6 e%< بیناتر از این شدن چگونه؟1[%< من پلک به دیدن تو بستم6~ e%< زیباتر از این شدم چگونه؟4}a%< بیهوده به سرمه چشم داری6| e%< رسواتر از این شدن چگونه؟5{ e%< شیداتر از این شدن چگونه؟9z k%<  ما از این دایره ها بیرونیم4ya%<  به طوافم مبر ای سرگردان5x c%< من و آیینه به هم مدیونیم5wc%< من و آیینه به هم محتاجیم1v [%< سیر چشمیم ولی دلخونیم0uY%< از تماشای انار لب رود FY {EgFA{%< کوتاهی عمر گل از بالانشینی‌ستG %< از آسمان دلخوش به یک رنگین‌کمانمF%< دلسنگ یا دلتنگ، چون کوهی زمینگیرG %< چیزی نه میدانم نه می‌خواهم بدانم> w%< ای زندگی بردار دست از امتحانم0 Y%<  مرگ با طعم تلخ شیرینی1[%<  عاقبت میهمان یک نفریم3 _%< ریشه‌های همیشه پایینی3 _%< شاخه‌های همیشه بالایی2  ]%< گاه غمگین و گاه غمگینی3 _%< سکه‌ی زندگی دو رو دارد7  g%< به همین سادگی که می‌بینی6 e%< گفته بودی چگونه می‌گریم9 k%< آه از این جلوه‌های تزیینی/ Y%< پرشد آیینه از گل چینی6 e%<  رسواتر از این شدن چگونه؟ $n0Y =h$A#{%< ای عشق سنگدل که به آیینه سر زدیA" {%< باشد، ولی نصیحت دیوانه می‌کنیA!{%< گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن! J  %< فردا دوباره موی که را شانه می‌کنی؟C%< ای آنکه دست بر سر من می‌کشی! بگوE %< خون مرا دوباره به پیمانه می‌کنی? y%< هرگاه یک نگاه به بیگانه می کنیI %<  دل‌کندن آسان نیست! آیا می‌توانم؟!@y%<  قفل قفس باز و قناری‌ها هراسانE %<  اکنون نمی‌گفتم بمانم یا نمانم؟!I %<  آن روز اگر خود بال خود را می‌شکستم; o%< فواره‌ای بین زمین و آسمانمE%< دلبسته‌ی افلاکم و پابسته‌ی خاکG %< اکنون که می‌بینند خارم، در امانم \l&?J\M/%< چند روز از عمر گل های بهاری مانده استL. %< این سر آشفته و این قلب ناخرسند چیست؟L-%< خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توستS, %< داستان هایی که مردم از تو می گویند چیست؟N+%< گاه اگر از دوست پیغامی نیاید بهتر استK* %< من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟I)  %< معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟I( %<  این قصه را به مرگ خود افسانه می کنیL'%<  عشق است و گفته اند که یک قصه بیش نیستC& %<  چون رنگ رخنه در پر پروانه می کنیB%}%<  بر تن چگونه پیله ببافم که عاقبتL$ %< در سینه‌ی شکسته‌دلان خانه می‌کنی؟ F\r2`FB< }%< یک لحظه عزادارم و یک عمر وفادارA;{%< کشتم دل خود را که نبینم دگری راB: }%< دیوار به آیینه و آیینه به دیوارI9 %< روزی که شکست آینه با گریه چه می گفت=8 s%< یادآوری خاطره ی بوسه ی دیدارI7 %< هر غنچه به چشم من دلتنگ جز این نیستC6 %< آیینه به دست آمده ام بر سر بازار=5 u%< از شوق تماشای شب چشم تو سرشارB4 }%<  حاصل آغوش گرم آتش و اسپند چیست؟M3%<  عشق، نفرت، شوق، بیزاری، تمنا یا گریزR2 %<  چاره ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟N1%<  از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویشP0 %< ارزش جان کندن گل ها در این یک چند چیست؟ /o$Wj0w/EK%<  کیست که چون من به تو دل بسته است؟BJ }%< بی تو در این خانه کسی هست و نیست8Ii%< مرده‌ام و باز نفس می‌کشم6H e%< اول و آخر هوسی هست و نیست7Gg%< حسرت آزادی‌ام از بند عشق9F k%< آه که هر دم نفسی هست و نیست6Ee%< می‌رسد و می‌ گذرد زندگی;D o%< مژده‌ی فریادرسی هست و نیست7C i%< چشم به قفل قفسی هست و نیستAB {%< ای مرگ، به قدر نفسی دست نگه دارBA}%<  تا لحظۀ بوسیدن او فاصله ای نیستA@ {%<  برخیز فدای سرت، انگار نه انگارH?%<  ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خوردA> {%<  آزاد و گرفتارم – آزاد و گرفتارJ= %<  چون رود که مجبور به پیمودن خویش است %|8_@m%EY%< آینده و گذشته ی محتوم من یکی‌ ست?X w%< یار سراغ یار دگر رفته ی من استEW %< خوشبخت، یوسف به سفر رفته ی من استFV %<  دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیمIU %<  مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویمET %< در به در در پی گم کردن مقصد رفتیمES%< آخرین منزل ما کوچه ی سرگردانی ست@R y%< به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیمLQ%< زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاکKP %< پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم9Ok%< می شنیدیم صدای قدمش را اماAN {%< به خیابان شلوغی که نباید رفتیمAM }%< با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم=L s%<  مثل من ای دوست بسی هست و نیست _h6W_Pe%< هر که ویران کرد ویران شد در این آتش سراOd %< دیده گلگون کرد و سر بر دامن صحرا گذاشتPc%< هیچ وصلی بی جدایی نیست این را گفت و رودHb %< رود رفت اما مسیر رفتنش را جا گذاشتMa %< تا بپیوندد به دریا، کوه را تنها گذاشتA` {%<  لبخند یوسف به سفر رفته ی من استQ_%<  هر غنچه‌ای که سر زند از خاک، بعد از اینA^ {%< دریا جوانی به هدر رفته ی من استM]%< مست است و شوربخت که سر می ‌زند به سنگG\ %< فواره نیست طاقت سر رفته ی من است...O[%< این چشمه‌ای که بر سر خود می ‌زند مدامCZ %< تقدیر، خنجر به جگر رفته ی من است Xhx5c XAr {%< ما را کرامت تو گنه کار کرده است u%< کجاست یوسف مجروح، پیرهن چاکمE  %< به روی شانه ی طوفان رهاست گیسویش?  y%< نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش@ y%<  انتظار دیگری از باغبانم داشتمP%<  گر چه میدانستم آخر خود مرا خواهی فروختJ %< رنگ هایی را که در رنگین کمانم داشتم@y%< مثل اشک روی نقاشی به هم آمیختمB }%< شرم ها از شوق های ناگهانم داشتمH%< مثل یک فواره حکم سرنگونی با من استC %< کاش، نفعی هم برای دوستانم داشتمK %< با شکستم دشمنان را شادمان کردم، ولیF %< مثل مردم چشم در سود و زیانم داشتم +z7\Mt+F %< که عشق می کشد از هر طرف به هر سویشB}%< عجب که کوه شده چون نسیم سرگردانA {%< عجب که کوه زِ ماتم سپید شد مویشM%< کسی است وارث این دردها که چون کوه است= s%< نشسته تیر به زیر کمان ابرویشC%<  کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش> u%<  کجای حادثه افتاده است بازویشE%<  کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم استJ %<  که این غریب نهاده است سر به زانویش؟H%<  هزار مرتبه پرسیده ام ز خود او کیست@ y%< کسی که دست گرفته به روی پهلویش@y%< نشسته است کنارش کسی که می گریدB }%< کسی چنان که به مذبح برید چاقویش> u%< کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم Mow(3MO& %<  از این پس می نوازد عطر تنهایی مشامم راM%%<  فراموشی حریری از غبار افکنده بر سنگیA$ {%< نظرهای حلال و آرزوهای حرامم راP#%< سر سجاده ام بودم که گیسوی تو در هم ریختU" !%< من آن رندم که پنهان می کنم در خرقه جامم راG!%< قنوتم را کف دست شراب انگاشتند اماL  %< وصیت کرده ام از هم نگیرند انتقامم راT%< به خون غلتیده ام در زخم خنجرها و با یارانM %< که دیگر کوه هم پاسخ نمی گوید سلامم راN %< چنان رسم زمان از یادها برده ست نامم راE %< که روی شانه ی طوفان رهاست گیسویشF%< طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری Pf@[P@3y%< !من که به پیروزی تو غبطه نخوردم;2 o%< !فرصت پنهان شدن نبود تو بردی:1 o%< !پلک فرو بستی و دوباره شمردیJ0 %< خون می خورم از دست تو و باز غمی نیستG/%< شادم که به هر حال به یاد توأم، اماO. %< با این همه تردید، در این باره یقینی ستF-%< یک لحظه به بخشایش او شک نتوان کردH, %< این است که من معتقدم؛ عشق زمینی ستC+%< از خاک مرا برد و به افلاک رسانیدJ* %< ای باد! سر انجام تو هم گوشه نشینی ستE)%< ما هر چه دویدیم، به جایی نرسیدیمF( %< آینده ی ما دورتر از آیینه بینی ستN' %< تقدیر، نه در رمل نه در کاسه ی چینی ست؟! <~?Ce<PA%< "از غربت‌ام این‌قدر بگویم که پس‌از تو@@ y%< "تا حبس نفس‌های خودم را بشمارمC?%< " در سینه‌ام آویخته دستی قفسی راJ> %< "ناراضی‌ام، اما گله‌ای از تو ندارمN=%< "از حاصل عمر به‌هدر رفته‌ام ای ‌دوستB< }%< "بر شانه‌ی تنهایی خود سر بگذارمE; %< "بگذار اگر این بار سر از خاک برآرم9: k%< ! پس تو چرا مثل خاطرات نمردی<9q%< ! خاطره ها رفته اند خاطره ی من:8 m%< !از همه دل بردی و دلی نسپردیA7{%< !این همه ی قصه ی تو بود که یک عمر<6 q%< !دست مرا با غرور و خنده فشردی=5s%< !دست تو را با سکوت و بغض گرفتم?4 w%< !چون که شکستم چرا دریغ نخوردی؟ `o*T}9`EN %< #کجاست آنکه دلش را سپر نخواهد کردEM%< #ببر به بی هدفی دست بر کمان و ببینFL %< #سفر مرا به تو نزدیک تر نخواهد کردAK{%< #من و تو پنجره های قطار در سفریمGJ %< #اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کردHI  %< #سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد?H w%< "تا دست خداحافظی‌اش را بفشارمAG{%< " ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دارBF }%< " یک‌بار به پیراهن تو بوسه بکارمJE %< " نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشتBD }%< " روزی که تورا نیز به دریا بسپارمLC%< " ای کشتی جان! حوصله کن می‌رسد آن‌روز?B w%< "حتی ننشسته‌ست غباری به مزارم Vu+8HVMZ %< $گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین تر استMY%< $گر جوابم را نمی گویی، جوابم کن به قهرOX %< $امشب این آیینه از آن آینه غمگین تر استKW %< $ما چنان آیینه ها بودیم، رو در رو ولیNV %< $می روی اما بدان دریا ز من پایین تر استNU%< $رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت:OT %< $خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین تر استOS %< $سکّه ی این مهر از خورشید هم زرین تر استLR %< # که سینه سوخته از «می» حذر نخواهد کردGQ%< # مرا به لفظ کهن عیب می کنند و رواستFP %< #خوشا که مرگ کسی را خبر نخواهد کرد?Ow%< #خبرترین خبر روزگار بی خبری ست 5a=a!5Ng %< &ناگهان آیینه حیران شد، گمان کردم توییJf %< % تو هم ای آیینه از دیدن ِ من بیزاری؟!Ke %< % بی سبب نیست که پنهان شده ای پشت غبار=d s%< %به دل سنگ تو از من نرسد آزاریBc}%< %موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگرFb %< %من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاریKa %< %هر چه می خواهمت از یاد برم ممکن نیستI` %< %من پریشان تر از آنم که تو می پنداری@_y%< %ظاهر آراسته ام در هوس وصل، ولیJ^ %< %بهتر آن بود که دست از سر ِ من برداریE] %< %ای که برداشتی از شانه ی موری باریR\ %< $ بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین تر استG[%< $ سنگدل! من دوستت دارم؛ فراموشم مکن [d9N[Os%< & کشته ای در پای خود دیدی؛ یقین کردی منمQr %< & غنچه ای سر در گریبان شد، گمان کردم توییJq %< & چون گلی در باغ، پیراهن دریدم در غمتMp %< & عطر نیلوفر فراوان شد، گمان کردم توییJo %< & باد پیراهن کشید از دست گل ها ناگهانKn %< &آتشی دیگر گلستان شد، گمان کردم توییIm %< &سایه ی زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشتNl %< &هر کجا زلفی پریشان شد، گمان کردم تویی=ks%< &ای نسیم بی قرار روزهای عاشقیKj %< &چشم آهوها هراسان شد، گمان کردم توییJi %< &ردّ پایی تازه از پشت صنوبرها گذشت…Lh %< &ماه پشت ابر پنهان شد، گمان کردم تویی /i$O v'k/9k%< (برکه دلش را فروخت اما دریا6 e%< (دریا با ساحلش کنار نیامد6 g%< (آخر، آب و گِلش کنار نیامدG~ %< ' خانه ای را که فرو ریخته بر پا دارمL}%< ' چیزی از عمر نمانده است، ولی می خواهمF| %< 'سنگ را با چه زبانی به سخن وادارم؟H{%< 'با دِلَت حسرت هم صحبتی ام هست، ولیBz }%< 'لب اگر باز کنم با تو سخن ها دارم@yy%< 'چیستم؟! خاطره ی زخم فراموش شدهAx {%< 'به زبان آورم آن را که تمنا دارمKw %< 'دل پر از شوق رهایی ست، ولی ممکن نیستBv }%< 'با چه رویی بنویسم غم دریا دارم؟@u {%< 'من که در تنگ برای تو تماشا دارمQt %< &سایه ای بر خاک مهمان شد، گمان کردم تویی )K K5&xPBm)A {%< *با من به جمع مردم تنها خوش آمدیF %< *غمخوار من به خانه ی غم ها خوش آمدی%< )گوگل پلاس: https://plus.google.com/u/0/communities/115180738087266702607/stream/8d1f97a6-29e0-40cf-829c-a3089cdccecd  %< )% A%< )http://afasoft.ir/post/169 %< ). +%< )در روزگار شما آن هایی است. خود را با آنها همراه کنید. آن هایی که چون ابر می گذرند. %< ).  %< )آن ها9 k%< ( سوخت و با مشکلش کنار نیامدB}%< ( اشکم و آتش خوشا کسی که اگر سوخت; o%< (بی سر و پا با دلش کنار نیامد>u%< (از تو شکایت کنم که خلق بگویند8 i%< (مزرعه با حاصلش کنار نیامد@y%< (باز به خاک آرمید هرچه که رویید4 a%< (با ماه کاملش کنار نیامد eM7tX@*]) توضیحات\5 قصه ی عاشقی[ دنیاZ ساعتY% دوستی 2X آونگW! جداییV) عاشقان 2U آه 3T رنگS رفتنR! کنایهQ خودP خطبهO3 بیابان گردN5 قصه ی فرهادM سقوطL! پیشکشK) عاشقان 1J' جهت نماI آه 2H سنگG5 شیشه ی عطر 2F% آسمان 3 e<r&^eL%< +مرا از خود رها کردی و بال پر زدن دادیP %< +مرا آزاد می خواهی؟ به تنگ خویش برگردانT !%< +در این دریا، چه می جویند ماهی های سرگردان@ y%< * دیر آمدی به دیدنم اما خوش آمدیA{%< * ای عشق! ای عزیز ترین میهمان عمر> u%< * منّت گذاشتی به سر ما خوش آمدیI %< * با برف پیری ام سخنی بیش از این نبود@ y%< *ای قایق شکسته به دریا خوش آمدی@y%< *پایان ماجرای دل و عشق روشن استA {%< *ای دل به آخرین شب دنیا خوش آمدی@y%< *راه نجات از شب گیسوی دوست نیست= s%< *می بینمت برای تماشا خوش آمدی>u%< *بین جماعتی که مرا سنگ می زنند `W U^`I) %< +مرا در آتش تردیدهایم شعله ور گردانV(#%< + در این دوزخ به جز تردید راهی تا حقیقت نیستV' #%< + اگر چیزی دگر مانده است، آن را هم هدر گردانP&%< + من از سرمایه عالم همین یک «قلب»را دارمN% %< + همین خاکستر افسرده را زیر و زبر گردانP$%< + به جای اینکه هیزم بر اجاقی تازه بگذاریV# #%< +طلسمی را که بر من بسته بودی، بسته تر گردانX"'%< +من از دنیا به جادوی تو دل خوش کرده ام ای عشقK! %< +خداوندا دعای دوستان را بی اثر گردانS %< +دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیستP %< +اگر این است آزادی مرا بی بال و پر گردان -z;k*_y-I7 %< -شریعتی كه در آن حكم ‌ها قیاسی نیستH6  %< -رسیده‌ام به خدایی كه اقتباسی نیستO5 %< , وامی نهم بعداز تو «آنها» را به «آن ها»F4%< , چون دوستانم دشمنند و دشمنان دوستC3 %< , یا باز گردان آسمان ها را به آنها?2w%< , یا در قفس آتش بزن پروانه ها را@1 y%< ,واکرد پای نردبان ها را به آنها>0u%< ,برفی که روی بام های شهر باریدH/ %< ,بسته است دستی ریسمان ها را به آنها?.w%< ,ای کاش هرگز بادبادک ها نفهمند@- y%< ,پیغام رنج باغبان ها را به آنها<,q%< ,گل ها نمی دانند اما می رسانم@+ y%< ,پایان تلخ داستان ها را به آنها@* {%< ,گفتی بگو راز خزان ها را به آنها 6n Nx(6MD%< .دوستی در پیرهن دارم که با من دشمن استNC %< .عشق از انسان چه موجود غریبی ساخته استNB%< .خاکیان بالاتر از افلاکیان می‌ایستندMA %< .آدمی مثل من از دنیا به سیبی ساخته استL@ %< .بسکه آن لبخند سِحر دلفریبی ساخته است>? u%< - هوای مملكت عاشقان سیاسی نیستC>%< - دل از سیاست اهل ریا بكن، خود باشE= %< -كه خودشناسی تو جز خدا شناسی نیستE<%< -به فکر هیچ کسی جز خودت مباش ای دل?; w%< -خطا نكردن ما غیر ناسپاسی نیستK: %< -به «عیب پوشی » و « بخشایش» خدا سوگندI9 %< -خدا كسی كه از آن سخت می‌هراسی نیستC8%< -خدا كسی ست كه باید به دیدنش بروی Pbl0PGP%< /پاسخ ساده ی من سخت تر از پرسش توستEO %< /یعنی از عمر گران هیچ نیندوخته امKN %< /نه دل آزرده، نه دلتنگ، نه دلسوخته امLM %< .زندگی تنها فرازی در نشیبی ساخته است OL%< . دل به شادی‌های بی مقدار این عالم مبندJK %< . از دل بیمار من دیگر طبیبی ساخته استKJ %< . من دوای درد خود را می‌شناسم! روزگارPI %< . چشم شور از من چه خاک بی نصیبی ساخته استOH%< . هرچه می‌بارد در این صحرا نمی روید گلیNG %< .عقل ظاهر بین چه تردید عجیبی ساخته استLF%< .«زهر» می‌ نوشد و من شهد می ‌پندارمشLE %< .اعتماد از من برای من رقیبی ساخته است ,v+?Y{,L] %< 0کوشش بیهوده در عشق از گدایی بهتر است>\u%< 0تشنگان مهر محتاج ترحم نیستندO[ %< 0دل به دست آوردن از کشور گشایی بهتر استHZ%< 0قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاهMY %< 0در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر استJX  %< 0مرگ در قاموس ما از بی وفایی بهتر استFW %< / آتش صاعقه ای را که خود افروخته امCV%< / شده ام ابر که با گریه فرو بنشانمMU %< /ماه خندید که من چشم به «خود» دوخته امST%< /برکه ای گفت به خود، ماه به من خیره شده ستHS %< /سکه ی «قلب» زیانی ست که نفروخته ام>Ru%< /رو سیاه محک عشق شدن نزدیک استFQ %< /عشق درسی ست که من نیز نیاموخته ام <g1U <Kj %< 1اگر چه ریشه در این دشت بسته ام، باید>i u%< 1قفس بسازم و در بند آشیان باشم=hs%< 1اگر پرنده مرا آفریده اند چراGg %< 1به جای عشق، به دنبال آب و نان باشمBf %< 1چقدر چون همگان، مثل دیگران باشمKe %< 0«آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر استFd%< 0 کاش دست دوستی هرگز نمی دادی به منNc %< 0 اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر استGb%< 0 هر کسی را تاب دیدار سر زلف تو نیستKa %< 0 دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر استJ` %< 0 فهم این رندی برای اهل معنا سخت نیستE_ %< 0آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر استN^%< 0باشد ای عقل معاش اندیش، با معنای عشق - *s+Z {5k*>xu%< 2 درخت سوخته ای در کنار رودم من@w y%< 2مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم@vy%< 2به دام زلف بلندت دچار و سرگرممAu {%< 2به سرنوشت تو وابسته است تقدیرمCt%< 2من و تو، آتش و اشکیم در دل یک شمعHs %< 2که هر چه زهر به خود می دهم نمی میرمCr%< 2من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارمKq %< 2اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرمaez&>J %< 5از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بودF%< 5 ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشقO %< 5 هر اناری را که پروردم به خون آلوده بودQ%< 5 من کی ام؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختمJ %< 5 گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بودH%< 5 حرف منّت نیست اما صد برابر پس گرفتP %< 5دل سراسر دست و پا می زد، ولی بیهوده بودR%< 5عقل منطق داشت ، حرفش را به کرسی می نشاندS %< 5دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بودN%< 5عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشتM %< 5عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بودL%< 5عقل با دل رو به رو شد صبح دلتنگی بخیر <|0n#R~<?+ w%< 6جرمی که نوشتند به پای همه ی ماL*%< 6 گر یاد تو جرم است غمی نیست که عشق است>) u%< 6 اما تو بکش خط به خطای همه ی ماA({%< 6 ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیمB' }%< 6 با گریه بزن بوسه به جای همه ی ماE&%< 6 ای ابر اگر از خانه ی آن یار گذشتیA% {%< 6پیچیده در این کوه صدای همه ی ماH$%< 6تنها نه من از یاد تو در سوز و گدازم:# m%< 6لبخند تو آیین دعای همه ی ماB"}%< 6ای گریه ی شب های مناجات من از تو=! s%< 6سخت است فراق تو برای همه ی ماI  %< 6کو آن که، در این خاک سفر کرده نداردA {%< 6اکنون تویی و مساله های همه ی ما= u%< 6ای پاسخ بی چون و چرای همه ی ما c=w6g#c;9 o%< 7 بگذار گفتگو به زبان هنر شود>8u%< 7 موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است>7 u%< 7 دیگر قرار نیست کسی با خبر شودA6{%< 7 ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند<5 q%< 7مگذار درد دل کنم و دردسر شودB4}%< 7رازی نهفته در پس حرفی نگفته استH3 %< 7این"هست و نیست"کاش که زیر و زبر شود>2u%< 7رنج فراق هست و امید وصال نیست>1 u%< 7بگذار عمر بی تو سراپا هدر شودB0}%< 7شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست=/ s%< 7فرقی نمی کند شب من کی سحر شود@. {%< 7فردا اگر بدون تو باید به سر شود>- u%< 6سوزانده شدن باد سزای همه ی ما<,q%< 6در آتش عشق تو اگر مست نسوزیم WUq <WHE %< 8 عاقلان دانند دیگر حاجت تفسیر نیستGD%< 8 همچنان در پاسخ دشنام می گویم سلامMC %< 8 توبه کن! هرگز برای توبه کردن دیر نیستGB%< 8 در پشیمانی چراغ معرفت روشن تر استMA %< 8شیخ این مجلس کهن سال است اما پیر نیستG@%< 8اولین شرط معلم بودن عاشق بودن استN? %< 8شیر اگر همسفره ی کفتار باشد، شیر نیستH>%< 8شیر وقتی در پی مردار باشد مرده استF= %< 8در گل خشک تو دیگر فرصت تغییر نیستM<%< 8کوزه ی دربسته در آغوش دریا هم تهی استW; %%< 8درد خودبینی است می دانم تو را «تقصیر» نیستN: %< 8باز در خود خیره شو انگار چشمت سیر نیست &d1]s&JR  %< :تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده استGQ %< 9 تو که از سروده های دل من نصیب داریNP%< 9 چه شکایتی است از من که چرا به غم دچارمLO %< 9که مسیح نیست آن کس که تو بر صلیب داریHN%< 9پس از این مگو خیانت به حکایت یهوداCM %< 9چمدان ببند بی من سفری قریب داری@Ly%< 9شب دل بریدن ماست چه اتفاق خوبیLK %< 9چه توقعی است آخر ، که تو از طبیب داریHJ%< 9لب بی وفای او کی به تو شهد می چشاندKI %< 9تو سر فریب ــ آری! ــ تو سر فریب داریHH  %< 9تو سراب موج گندم ، تو شراب سیب داریFG %< 8خاطر آیینه ی ما از کسی دلگیر نیستPF%< 8 باز اگر دیوانه ای سنگی به من زد شاد باش Nhz%~,NE^ %< ;فواره وار، سربه هوایی و سربه زیرK] %< : تنگ آب از روزهای قبل خالی تر شده استE\%< : ماهی کم طاقتم! یک روز دیگر صبر کنO[ %< : تازه می بینم حقیقت ها خیالی تر شده استMZ%< : زندگی را خواب می دانستم اما بعد از آنTY %< :دیدم این پاسخ از آن پرسش سوالی تر شده استRX%< :گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟!PW %< :ماه در مرداب این شب ها هلالی تر شده استKV %< :آخرین لبخند او هم غرق خواهد شد در آبJU %< :کوزه ی تنهایی روحم سفالی تر شده استET%< :هر نگاهی می تواند خلوتم را بشکندMS %< :زندگی در دوستی با مرگ عالی تر شده است 7s*bSy7?lw%< <ای موی پریشان تو دریای خروشانJk %< <حرفی بزن ای «قلب» مرا برده به تاراجFj %< <با من که به چشم تو گرفتارم و محتاجAi {%< ; با مرگ زندگی كن و با زندگی بمیرCh%< ; چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش>g u%< ; گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر@fy%< ; شیرینی فراق کم از شور وصل نیستBe }%< ;ای عشق می رسم به تو اما چقدر دیرBd}%< ;ای مرگ می رسی به من اما چقدر زود?c w%< ;ای عشق همّتی كن و دست مرا بگیر>bu%< ;مرداب زندگی همه را غرق می كندFa %< ;من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیرE`%< ;ماهی تویی و آب؛ من و تنگ؛ روزگار!B_ }%< ;چون تلخی شراب، دل آزار و دلپذیر +z7n#/+Ry %< =اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماستXx'%< =به جای دیدن روی تو در «خود» خیره ایم ای عشق!Qw %< =خودش از گریه ام فهمید مدت هاست مدت هاستRv%< =تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از منPu %< =مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاستIt  %< =نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاستHs %< < صندوقچه ای را که رها گشته در امواج>ru%< < یک بار دگر کاش به ساحل برسانی?q w%< <جز عشق نیاموختی از قصه ی حلاجCp%< <ای کشته ی سوزانده ی بر باد سپرده@o y%< <یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراجBn}%< <یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم>m u%< <بگذار مرا غرق کند این شب مواج IRPl!IJ %< >گیرم كه جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟>u%< >یك عمر جدایی به هوای نفسی وصلG %< >این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت؟H%< >ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگJ %< >امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟E %< >اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟L %< = اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباستU~!%< = در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پیU} !%< = تحمل می کنم هر چند جانکاه است و جانفرساستO|%< = من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحلW{ %%< =اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد اینجاستQz%< =جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار fs(o7\(fF %< @حیرتم را بیشتر کن تا بپرسم کیستم؟> u%< ? نه بنشین به بامی، نه پرواز کن5c%< ? فقط بی وفایی مکن با خودت1 [%< ?مرا محرم بوسه ی راز کن3_%< ?شب وصل ما با شکایت گذشت1 [%< ?در مسجد بسته را باز کن5c%< ?شب عزلتم گوشه ی چشم توست6  e%< ?اگر باید اعجاز، اعجاز کن5 c%< ?اگر سحر باید کنی، سحر کن6  e%< ?دگر فرصتی نیست! کم ناز کن5  e%< ?تمامش کن ای عشق و آغاز کنE  %< > دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟H%< > مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بودI %< >تاوان تو را می‌دهم اما به چه قیمت؟>u%< >از مضحكه ی دشمن تا سرزنش دوست Bm ?bBE! %< Aشب كه اینقدر نباید به درازا بكشدF %< Aگیسوان تو شبیه ‌است به شب اما نه!? w%< Aرود را از جگر كوه به دریا بكشدJ  %< Aشور دیدار تو اگر شعله به دل‌ها بكشدI %< @ روزی از تکرار این بیهودگی می ایستمA{%< @ آسیابی در مسیر رود عمرم! صبر کنJ %< @عقل می خواهد که من هرگز نفهمم چیستمC%< @در مقامات تحیر جای استدلال نیستK %< @کاش در جایی به جز کابوس خود می زیستمJ %< @خاطرات رفته را چون خواب می بینم ولیJ %< @جز گمانِ هست، چیزی نیست هست و نیستمE%< @سایه ای رقصنده بر دیوار پشت آتشمH %< @آنکه در آیینه می بیند مرا من نیستم ){/Gb})Q. %< Bچه غم وقتی جهان از عشق نامی تازه می گیردJ- %< Aپیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشدH,%< Aحال با پای خودت سر به بیابان بگذارJ+ %< Aمن خودم خواسته ام کار به اینجا بکشدI* %< A زخمی کینه ی من! این تو این سینه ی منE) %< A وای اگر كار من و عشق به فردا بكشدN(%< A یكی از ما دو نفر كشته به دست دگری‌استL' %< A من خودم خواسته‌ام كار به اینجا بکشدP&%< A زخمی كینه‌ ی من این تو و این سینه‌ی منC% %< Aهم به حاشا بكشد هم به تماشا بكشدI$ %< Aعقل، یكدل شده با عشق، فقط می ‌ترسم@# y%< Aوای بر یوسف اگر ناز زلیخا بكشد?"w%< Aخودشناسی قدم اول عاشق شدن است@M "(.4:@FLRX^djpv|}wqke_YSMGA;5/)# {uoic]WQKE?93-'!yl^RE9+xj~]}P|D{7z)ywvustgsZrNqAp3o&nm lkrjeiYhKg<f/e#dcbtaf`[_M^?]1\$[Z Y|XoWbVVUJT<S/R!QPOyNlM`  ' 3@N\jv*6CP]kx! /!<"J#X$e%r&~' ()&*3,?-K.X/e0q1~2 34%526?7M8Z9g:u; <='>4?@@NA[BgCtDEFG,H9IFJTW "(.4:@FLRX^djpv|ztnhb\VPJD>82,& RF:- |pcWJ=1$ ~qcUH:.NlOyPQR!S/T<UJVVWbXoY|Z [\$]1^?_M`[afbtcde#f/g<hKiYjekrlm no&p3qArNsZtgusvwyz){7|D}P~]jx+9ER^ly! WZ nrW?:w%< Cمگو که خاطرت از حرف من مکدر شدA9 {%< Cپرنده تا به ابد در قفس نمی ماند?8 y%< Cو عمر شیشه عطر است! پس نمی ماندP7 %< B نخستین روز خلقت غنچه را خمیازه می گیردN6%< B ملال آورتر از تکرار رنجی نیست در عالمM5 %< Bکتابی را که از خون جگر شیرازه می گیردX4'%< Bچرا ای مرگ می خندی؟ نه می خوانی، نه می بندی!K3 %< Bعجب داروغه ای! باج سر دروازه می گیردN2%< Bبه روی ما به شرط بندگی در می گشاید عشقJ1 %< Bخدا دارد فقط صبر مرا اندازه می گیردS0%< Bمن از خوش باوری در پیله ی خود فکر می کردمM/ %< Bاز این بی آبرویی نام ما آوازه می گیرد Ux6d(h$UCH%< Dروزی ز چشم مردم و روزی به پای تو!@G y%< Dشب های قصه گویی و شهزادگی گذشتCF%< Dمی دانم ای فرشته که باور نمی کنیAE {%< Dدوران عاشقی به همین سادگی گذشت=Ds%< Dدر آتش خیال تو با خود قدم زدم;C o%< Dآری گذشت! مستی دلدادگی گذشت?B y%< Dامروز هم به رخوت بی بادگی گذشت9A k%< C قطار منتظر هیچ کس نمی ماند?@w%< C من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیمB? }%< Cکه این طبیب به فریادرس نمی ماندH>%< Cمرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان ?= w%< Cکه عشق جز به هوای هوس نمی ماندF<%< Cطلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند<; q%< Cکه روی آینه جای نفس نمی ماند bjQEbEU %< E جایی که تا امروز برآن پرچمی نیستIT %< E آن قلّه ی قافی که می گویند، عشق استLS %< E«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیستBR}%< Eچشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفتBQ }%< Eاز دوست دشمن ساختن کار کمی نیست=Ps%< Eکار بزرگ خویش را کوچک مپندار?O w%< Eاز عالم غم دلرباتر عالمی نیست>Nu%< Eدلبسته اندوه دامنگیر خود باشCM %< Eمثل تمام غصه ها، این هم غمی نیستBL %< Eهمراه بسیار است، اما همدمی نیستJK %< D ــ گر دین نداشتیم ــ به آزادگی گذشتNJ%< D شرمنده ی توایم و سرافراز از اینکه عمرBI }%< Dعمر مرا ببین که به افتادگی گذشت =9o"Q }==c s%< G«دل عاشق» و «عقل درمانده» را@b {%< Gبگیر از من این هر دو فرمانده راHa %< F ای راهزن! دوباره به این کاروان بیاC`%< F «قلب» مرا هنوز به یغما نبرده ای!E_ %< F بی آنکه دلبری کنی از این و آن بیاB^}%< F ایمان خلق و صبرِ مرا امتحان مکنA] {%< Fاز من نشان بپرس ولی بی نشان بیاJ\ %< Fشُهرت در این مقام به گمنام بودن است>[ u%< Fحتی به سوی میکده وقت اذان بیا>Zu%< Fمگذار با خبر شود از مقصدت کسیEY %< Fای جان فدای چشم تو با قصد جان بیاCX%< Fچشمت بلای جان و تو از جان عزیزتر=W s%< Fباران بی ملاحظه ی ناگهان بیا>V w%< Fای ابر دل گرفته ی بی آسمان بیا >}:E t'>Fq %< Hتو تلخی شراب کهنه ای من تلخی زهرمRp%< Hتفاوت‌ های ما بیش از شباهت هاست باور کنHo %< Hیکی از سنگ های کوچک افتاده در نهرمJn %< Hمرا ای ماهی عاشق رها کن فکر کن من همJm %< Hمگو آزاد خواهی شد که من زندانی دهرمGl %< Hپلنگ سنگی دروازه‌ های بسته ی شهرم7k g%< G در شیشه‌ی عطر وامانده را8ji%< G شب عاشقی رفت و گم کرده‌ام=i s%< Gمن این موج از هر طرف رانده را;ho%< Gدر آغوش خود «بار دیگر» بگیر9g k%< Gنخواهند مهمان ناخوانده را@fy%< Gتو کاری کن ای مرگ! اکنون که خلق=e s%< Gبکُش، هم پدر هم پدرخوانده را@dy%< Gاگر عشق با ماست، این عقل چیست؟ W_Ej!WE~%< I رفتم که برگردم به آغوش تو ای عشق!:} m%< Iآه مرا گر بشنود در می گشایدB|}%< Iباید که بر دیوار زندان سر بکوبمF{ %< Iچون آه در «آیینه» خود را می نمایدIz %< Iای دل جلایی تازه پیدا کن که این عشقAy {%< Iکاری که از دست خودت هم بر نیایدHx%< Iکاری که تنها خود بدانی چیست! یا نه!Cw %< Iکاری که دل بردارم از امّا و شایدEv %< Iبا قلب من، ای عشق! کاری کن که بایدCu %< H پلنگ سنگی دروازه‌های بسته شهرمCt%< H تو آهوی رهای دشت های سبزی اما منNs %< Hتو با من آشتی کردی ولی من با خودم قهرمMr%< Hکسی را که برنجاند تو را هرگز نمی بخشم js+YIjI  %< J که در ادامه ی این راه ردّ پایی نیستG %< J سفر به مقصد سر در گمی رسید، چه خوبF  %< J و گرنه بین من و دوست ماجرایی نیست<q%< J دلیل عشق فراموش کردن دنیاست@ y%< Jکه هر کجا خبری هست ادعایی نیستE%< Jنه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنونC %< Jبه جز صدای قدم های تو صدایی نیستE%< Jدرون خاک، دلم می تپد، هنوز اینجاF %< Jبه غیر گوشه ی چشم تو ناخدایی نیست>u%< Jبیا که در شب گرداب زلف موّاجتE %< Jو گر خطاست! مرا از خطا ابایی نیستF %< Jتو آن بُتی که پرستیدنت خطایی نیستA {%< I تا جان به جای خستگی از تن درآید [TRU[N%< K داوری عادل‌تر از تاریخ در تاریخ نیستI %< K تا قیامت می‌درخشد این چراغ تابناکZ+%< K یَلمَعُ النّورُ الّذی سَمّاه مصباحَ الهُدیK %< Kتشنگان عشق را از جان فدا کردن چه باک\/%< Kکُلُّ مَن فی المَوکِبِ قالَ خُذینی یا سُیُوفM %< Kخاک گلگون را نمی‌شویند جز با خون پاک[-%< Kعِندَما کُلٌّ یَرَونَ الموتَ أحلی مِن عَسَلQ %< Kمانده در صحرا لبی خندان و جسمی چاک‌چاکM%< Kمشک دور از دست گریان است و قدری دورترZ  +%< Kلَم ‌تَقُل شیئًا سِوی قُم یا أخا أدرِك أخاكL  %< Kبا لبان تشنه آن ساعت که افتادی به خاک &r*b%P q&H$%< Mبه عکس های خودم خیره ام، کدام منم؟L# %< Mچه کرده ای که ز بود و نبودت آزرده استJ"  %< Mدلم بدون تو غمگین و با تو افسرده است@! y%< L این هدیه را اگر نپذیری کجا برمG %< L جان هدیه ایست پیشکش آورده از خودت> u%< Lگر پیش پای دوست نمیری کجا برمG%< Lای قلب زخم خورده ی بیمار، من تو را: m%< Lموی سفید را سر پیری کجا برمB}%< Lبخت مرا سیاه چو گیسوی خود مخواه@ y%< Lاین برده را برای اسیری کجا برم=s%< Lیار عزیز! یوسف من کم تحمل استE %< Lجان است جان! اگر تو نگیری کجا برم? y%< Lاین هدیه را اگر نپذیری کجا برمI %< K نور هرگز در شب ظلمت نمی‌ گردد هلاک #l"M` p#J1 %< Nدلبری کردن یکی از بی نیازی های توستH0%< Nتا دل مشتاق من محتاج عاشق بودن استM/ %< Nکودکم! دستم پر از اسباب بازی های توستR.%< Nچشم خون، حال پریشان، قلب غمگین، جان مستI- %< Nعشقبازی کن که وقت عشقبازی های توستK, %< Nخانه قلبم خراب از یکّه تازی های توستP+ %< M چرا که طوطی این قصه پیش از این مرده استG*%< M از این به بعد به رویم در قفس مگشایI) %< Mپرنده ی دل من بی سبب زمین خورده است<(q%< Mاگر سقوط بهای بلند پروازیستG' %< Mکه مرگ دلخوشی غنچه های پژمرده استI& %< Mچه غم که بگذرد از دشت لاله ها توفانE% %< Mزمانه خاطره های مرا کجا برده است 1bz+-1T= %< Oکه عشق از پیله های مرده هم پروانه می سازدN<%< Oمپرس از من چرا در پیله ی مهر تو محبوسمQ; %< Oکه این ساقی به قدر تشنگی پیمانه می سازدX:'%< Oمرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردارR9 %< Oکه عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازدK8 %< Oسر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد L7 %< Oزمانی از حقیقت های ما افسانه می سازدN6 %< Oهمین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازدJ5 %< N امشب ای آتش شب مهمان نوازی های توستG4%< N میهمان خسته ای داری در آغوشش بگیرQ3 %< Nهرچه هست ای عشق از افسانه سازی های توستG2%< Nقصه ی شیرین نیفتاده ست هرگز اتفاق BTt(XBAJ{%< P نه دوستان؛ صفحاتی ز هم پراکندهFI %< Pکه دوستانِ تو را می خرند با دینارBH}%< Pنمانده است تو را در کنار همراهیAG {%< Pاگر به خانه بمانی غم در و دیوارBF}%< Pاگر به شهر روی طعنه های رهگذران@E y%< Pنگاه کردن وقتی که در نگاهت خارED%< Pنفس کشیدن وقتی که استخوان به گلوIC %< Pدلم گرفت از این گردش و از این تکرار>B w%< Pبهار پشت زمستان بهار پشت بهارOA %< O همین یک اشتباه از آشنا بیگانه می سازدJ@ %< O مگو شرط دوام دوستی دوری ست٬ باور کنO? %< O پرستویی که هر جا می نشیند لانه می سازدW>%%< O به من گفت ای بیایان گرد غربت! کیستی ؟ گفتم : `jMt.`>W u%< Qاما دلم برای همان هیچ کس گرفتBV}%< Qگفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهمEU %< Qتا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفتCT%< Qدل بازهم بهانه ی رفتن گرفت و بازGS %< Qاز من گلایه کرد و تو را دادرس گرفت@R {%< Qای عشق! دل دوباره غبار هوس گرفتIQ %< Pدلم گرفت از این گردش و از این تکرارCP%< Pکتاب کهنه تاریخ را نخوانده ببندBO }%< Pرعیت است که تشویش دارد از دربارAN{%< P تو از رعیت خود بیمناکی و همه جاKM %< P به جنگشان که بخوانی؛ نشسته اند کنارNL%< P به صبرشان که بخوانی؛ به جنگ مشتاق اندBK }%< P که جمع کردنشان در کنار هم دشوار bm(@XbKc %< Rکتابی ام که به غیر از عذاب آیه نداردQb%< Rبه استخاره سراغ از دلم مگیر که عمری‌ستQa %< Rدلم به غیر «خود» از هیچ‌کس گلایه نداردH`%< Rچنین که یافته ام دشمن حقیقی خود راC_ %< Rبرای شعله شدن هم خمیرمایه نداردT^%< Rچه باوری‌ست که چون «کوزه ی شکسته» در آتشN] %< R«دروغ» هرچه که باشد اساس و پایه نداردL\ %< Rدرخت «باور» من برگ و بار و سایه نداردE[ %< Q هرکس هرآنچه داد به آیینه پس گرفتBZ}%< Q لبخند و ریشخند کسی در دلم نماندFY %< Qافسرده آن دلی ست که از همنفس گرفتGX%< Qافسردگی به خسته دلی از زمانه نیست Kn KgKAp{%< S ای عشق! مرا بیشتر از پیش بمیرانBo }%< S بگذار به دنبال تو خود را بکشانمEn%< S از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟!Hm %< Sاینقدر که خالی شده بعد از تو جهانمIl %< Sانگار که یک کوه سفر کرده از این دشتKk %< Sصد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟!Gj%< Sچیزی که میان من و تو نیست غریبی ستEi %< Sمثل خوره افتاده به جانم که بمانمGh%< Sدر فکر تو بستم چمدان را و همین فکر@g y%< Sحال همه خوب است، من اما نگرانمKf %< Sاین چیست که چون دلهره افتاده به جانمEe %< R صریح باش، که دل طاقت کنایه نداردGd%< R برای صحبت آیینه‌ها به سنگ بیندیش rk >Z rG| %< Uاگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کنM{ %< T آفرین بر کفر باید گفت و نفرین بر نفاقKz %< T کافرم در دیده ی زاهد، ولی در دین عشقNy %< Tتا دلت با من دو رنگی کرد شیرین شد فراقKx %< Tاز دورویی تلخ تر در کام اهل عشق نیستBw }%< Tمثل جای خالی ساعت به دیوار اتاقKv %< Tرفتنت چون بودنت تکرار رنج زندگی استKu %< Tسیب ها دیگر به افتادن ندارند اشتیاقCt%< Tبی سبب دست تمنا تا درختان می بریHs %< Tمی روم تا هیزمی دیگر بریزم در اجاقOr %< Tهر چه خواندم نامه هایت را نیفتاد اتفاق@q y%< S آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم '_jkw'M%< Vپینه های دست و پا سر زد به پیشانی عجب!U !%< Vآه از این نفرین که با دست و دعا برگشته استF %< Vمی فروشی در لباس پارسا برگشته استP %< U به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کنT%< U خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می‌کند با مرگO %< Uبه «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کنS%< Uمن از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می‌آیدL %< Uنگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کنR%< Uچه شوری بهتر از برخورد برق چشم ‌ها باهمN %< Uهمین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کنL~%< Uدل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردارO} %< Uبه جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن \h2F\L%< Vاز بد و نیک جهان جای شکایت هست و نیستF %< Vحکم قتل نور از شام بلا برگشته استO%< V هرکه آن خورشید را در خون شناور دید گفتG %< V گویا پیغمبر از غار حرا برگشته استR%< V جاءَ نور اشبهُ النّاسِ بِخَیر الاولیاءJ %< V سر جدا بازو جدا پیکر جدا برگشته استK %< V چند بار آخر به استقبال یک تن می روندE  %< Vآه معنای حقیقت تا کجا برگشته استM %< Vخیمه خورشید را «دین دار ها» آتش زدندM  %< Vقبله را می جوید اما از خدا برگشته استJ  %< Vداد ازین طرز مسلمانی که هرکس در نظرH  %< Vکفر با پیراهن زهد و ریا برگشته است da u/GdD  %< Xطاووس من! حتی تو هم در حسرت رنگی !L %< W آنچه با آئینه خواهم گفت آهی دیگر استJ %< W درد دل کردن برای چشم ظاهر بین خطاستJ %< Wاینک اما دل بریدن ها گواهی دیگر استE%< Wروزگاری دل سپردن ها دلیل عشق بودP %< Wاین قضاوت، انتقام از بی گناهی دیگر استC%< Wدر شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکنK %< Wاین درست اما جدایی اشتباهی دیگر استF%< Wشاید از اول نباید عاشق هم می شدیمR %< Wآنچه آن را کوه خواندم، پرتگاهی دیگر استF %< Wپشت روز روشنم، شام سیاهی دیگر استS %< Vخوب یا بد هرچه هست از ما به ما برگشته است Li#Fu+LE- %< Yدیر فهمیدم ندارند آب و آهن دوستیH,%< Yبعد عمری با تو بودن حاصلم زنگار شدI+ %< Yخال می کوبم به دست خویش بر تن دوستیG* %< Yمی نویسد خط خون با زخم سوزن؛ دوستی@) y%< X در فکر سوی دیگری! آوخ چه آونگی!G(%< X دنیا پلی دارد که در هر سوی آن باشیA' {%< Xاز نی نمی آید به جز اندوه آهنگیF&%< Xعمریست در نی شور شادی میدمی، اما C% %< Xحتی اگر در کعبه باشی باز هم سنگیK$ %< Xاز «خود» گریزانی چرا ای سنگ! باور کنC# %< Xامروز قدری کمتر از دیروز دلتنگیL"%< Xیک روز دیگر کم شد از عمرت، خدا را شکرE! %< Xحتی تو هم با سرنوشت خویش در جنگی! =[ l"[=B:}%< Zبیا که دست بشویم ز پادشاهی خویشI9 %< Zبیا که من به تو بیش از همیشه محتاجمB8}%< Zدلم بیاد کسی می تپد بیا ای دوست!E7 %< Zببین چگونه زمان می برد به تاراجم?6w%< Zبه ذره ذره ی این ساعت شنی بنگر=5 s%< Zاگرچه خلق گمان می کنند حلاجمB4 %< Zبه قدر پایه ی دار است اوج معراجمG3 %< Y تا ببینی بین فروردین و بهمن دوستیK2 %< Y جای رعد شعله ور، باران رحمت شو ببار!M1 %< Yخواه با خود دشمنی کن خواه با من دوستیN0%< Yعشق یعنی دشمنی با خویشتن، با این حسابO/ %< Yدوست با من دشمنی کرده است و دشمن دوستیP.%< Yدوست از من پیش دشمن گفت و دشمن پیش دوست St4<OSQF%< [ اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیستUE !%< [بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجاMD%< [نشان خانه خود را در این صحرای سردرگم VC #%< [به خون خویش می‌غلتند خلقی بی‌ گناه اینجاBB}%< [برای چرخش این آسیاب کهنه دل سنگLA %< [مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجاO@%< [غرض رنجیدن ما بود - از دنیا - که حاصل شدL? %< [مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجاT> !%< [به ‌تنهایی گرفتارند مشتی بی‌ پناه اینجا== s%< Z به شوق غرق شدن رهسپار امواجمF<%< Z امیدوار چونان قایقی در این توفان@; y%< Zبیا که ملعبه ی کودکان شود تاجم jOcAjJR %< \ هر چه در تجربه ی عشق سرم خورد به سنگAQ {%< \قصه ی عاشقی ما سر و سامان نگرفتCP%< \دل به هر كس كه رسیدیم سپردیم ولیEO %< \مثل فواره سر گریه به دامان نگرفت?Nw%< \جز خودم هیچ کس در غم تنهایی منHM %< \شعله ای بود كه لرزید ولی جان نگرفتJL %< \چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماندFK %< \زندگی بعد تو بر هیچ كس آسان نگرفتIJ  %< \دشت خشكید و زمین سوخت و باران نگرفتTI %< [ هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجاUH!%< [ تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیستVG #%< [ نشان می‌ جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا r([L$\%< ]گوگل پلاس: https://plus.google.com/u/0/communities/115180738087266702607/stream/946e280f-cca6-4786-93a7-692b1a095edb [ %< ]%ZA%< ]http://afasoft.ir/post/171 Y%< ].)XG%< ]من ضدی دارم.آن قدر فریب کار که آن را خود پنداشته ام. حال من از خود برای تو شکایت آورده ام. W%< ].V %< ]ضدGU %< \ قصه ی با تو شد آغاز که پایان نگرفت@Ty%< \ مثل نوری که سوی ابدیت جاری استHS %< \ هیچ کس راه بر این رود خروشان نگرفت     bvW4OtablegilgilCREATE TABLE gil (cat_id INTEGER)7QtablegvergverCREATE TABLE gver (curver INTEGER)UtablefavfavCREATE TABLE fav (poem_id INTEGER, verse_id INTEGER, pos INTEGER)1ItablecatcatCREATE TABLE [cat] ([id] INTEGER PRIMARY KEY NOT NULL,[poet_id] INTEGER NULL,[text] NVARCHAR(100) NULL,[parent_id] INTEGER NULL,[url] NVARCHAR(255) NULL)wQtablepoempoemCREATE TABLE poem (id INTEGER PRIMARY KEY, cat_id INTEGER, title NVARCHAR(255), url NVARCHAR(255))tablepoetpoetCREATE TABLE [poet] ([id] INTEGER PRIMARY KEY NOT NULL,[name] NVARCHAR(20) NULL,[cat_id] INTEGER NULL NULL, [description] TEXT)mtableverseverseCREATE TABLE [verse] ([poem_id] INTEGER NULL,[vorder] INTEGER NULL,[position] INTEGER NULL,[text] TEXT NULL) S& !tablesndsyncsndsyncCREATE TABLE [sndsync] ([poem_id] INTEGER NOT NULL, [snd_id] INTEGER NOT NULL, [verse_order] INTEGER NOT NULL, [milisec] INTEGER NOT NULL)UtablefavfavCREATE TABLE fav (poem_id INTEGER, verse_id INTEGER, pos INTEGER)7QtablegvergverCREATE TABLE gver (curver INTEGER)4OtablegilgilCREATE TABLE gil (cat_id INTEGER)dtablepoemsndpoemsndCREATE TABLE [poemsnd] ([poem_id] INTEGER NOT NULL, [id] INTEGER NOT NULL, [filepath] TEXT, [description] TEXT, [dnldurl] TEXT, [isdirect] INTEGER, [syncguid] TEXT, [fchksum] TEXT, isuploaded INTEGER)